Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Thursday, December 29, 2011

1173 - Wake up Call

The so we are going to marry each other and I trust you Sex
The Don't break up with me Sex
The I'm sexier that your former partners Sex
The I'm gonna have a child with you to keep you for myself Sex
And a couple of other types of sexes that
suddenly made a Hit n' Run driver out of me!

سکس از نوع: پس ما قراره ازدواج کنیم و من به تو اعتماد دارم
سکس از نوع: با من به هم نزن
سکس از نوع: من از معشوقه های قبلیت سکسی تر ام
سکس از نوع: من می خوام از تو بچه ای داشته باشم تا تو را برای خودم نگه دارم
و انواع اقسام سکس های دیگری که از من
یکهو یک رانندهء بزن و در رو ساخته است!د

1172 - Mr. Dagger

My very first official video
has surfed over the internet now.

Do Watch and enjoy!

اولین ویدئوی رسمی ما
در اینترنت پخش شد.د

بروید ببینید و لذت ببرید!د

1171 - Time to Update Status?

Status?
Well, head in the ass!

وضعیت به قول انگلیسیه:د
سرمان در کونمان است.د

1170 - Harmonic Couples

You may know Classic Harmony,
Blues Harmony,
Jazz Harmony,
Etc.
But do you know about Pornographic harmony?

It's simple!
Use 2 notes,
a high pitch note,
followed by a low pitch,
in a duple meter.

Ofcourse the Tempo
Depends on the rate of passion of the two!

Got the idea?
Try it!

شاید شما هارمونی کلاسیک را بدانید
یا هارمونی بلوز
هارمونی جز
غیره و غیره
اما آیا در مورد هارمونی پورنوگرافیک چیزی می دانید؟

خیلی ساده است!د
دو نت انتخاب کنید
یک نت با تن صدای بالا
و یک نت با تن صدای پایین تر، به پیروی از آن
در یک میزان دوتایید.

البته که تمپو
به میزان شور و اشتیاق دو نفر بستگی دارد!د

فهمیدید که چه می گویم؟
امتحان کنید.د

1169 - Only Women Bleed?

What shall one do
with a woman
who makes the beauties look more beautiful,
graces look more lovable,
and humps look more swelling,
but speaks of the unspeakable?

Yeah! Exactly:
Hushhh....! Just take it off!

با زنی که
زیبایی ها را زیبا
جذابیت ها را جذاب
و برجستگی ها را برجسته
اما ناگفتنی ها را گفتنی می کند
چه کار باید کرد؟

ششششش عزیزم! فقط درش بیار!د

Wednesday, December 28, 2011

1168 - Enchanting

And you,
Yeah You!
You and your sexy charm play a significant role on a human being's evolution!

Sincerely
human being.

و تو،د
بله تو!د
تو و جذابیت فریبنده ات نقش مهمی در سیر تکامل یک بشر بازی می کند!د

با احترام
بشر

1167 - Bend over, Skirts Up, Buttocks glowing

Some Exhibitionists are Shy!

Thursday, December 22, 2011

1166 - Eleven Sixty Six

You and I
Still have A Lot in common!

You can't believe that
There are people in this crazy world
who would yearn for more of me.

I can't believe it either!

من و تو
هنوز خیلی چیزها در اشتراک داریم!د

تو نمی توانی باور کنی
که آدم هایی وجود دارند در این دنیای دیوانه
که مشتاق هرچه بیشتر از وجود من باشند.د

من هم نمی توانم!د

Monday, December 19, 2011

1165 - Without a Television

Which on are you?
Do you set up your life based on the world around you,
Or do you set up a world based on the life deep down in you?

شما جز کدام دسته اید؟
آیا زندگی تان را بر طبق دنیای اطرافتان پایه ریزی می کنید
یا دنیایی را با توجه به زندگی درون تان پایه ریزی می کنید؟

Sunday, December 18, 2011

1164 - I feel You

What is this Hotness in some women,
That can melt some stone made parts within?

این حرارت درون برخی زنان از چیست،
که می تواند بعضی قسمت های سنگی درون را آب کند؟

1163 - The Art of letting the Telephone lines sleep

Good Morning Flat Tire!

Thursday, December 15, 2011

1162 - Rules of Existence in Bliss

"Imperfection is beauty, madness is genius and it's better to be absolutely ridiculous than absolutely boring" - Marilyn Monroe

کامل نبودن زیبایی است، دیوانگی نبوغ است و بهتر است آدم کاملا مسخره باشد تا اینکه مطلقا کسل کننده. - مرلین مونرو

Tuesday, December 13, 2011

1162 - Wanted, Dead or Alive

Women are in three grades:

1-Those who love you dearly, define you sexy, lust...

2-Those who are "lurkingly" witnessing the relationship between you and the women of the first grade.

3-Those who are not even there to see any of all these!

زنان سه درجه اند:د

د1- آن هایی که خالصانه عاشقت اند، تو را شهوت، جذابیت و... معنی می کنند.د

د2 - آن هایی که "پنهانی" شاهد رابطهء تو با زنان دستهء اولند.د

د3 - آن هایی که حتی نیستند که هیچ یک از این ها را ببینند!د

Sunday, December 11, 2011

Saturday, December 10, 2011

1160 - Where the rainbows end

Sex on the top of an abandoned fort of centuries ago with the whole city view down under your feet...

1159 - Everything in it's right place (reprise)

Informers, inform
Burglars, Burgle
Murderers, Murder
Lovers, love
and Runaways...

خبرچین ها، خبرچینی می کنند
دزدها، دزدی می کنند
قاتل ها، قتل انجام می دهند،د
عاشق ها، عشق می ورزند،د
و فراری ها...د

1158 - Desperate (ly Naughty) Housewives

For every man like me, There comes a moment when he realizes
None of the girls can really satisfy his needs.

And that's when you turn to cougars,
to feel some innocence for instance.

***

If the Wall Street movement wasn't so popular these days
I would have a chance to set up a rally:
"Support Single Moms" Movement or S.S.M.

برای هر مردی مثل من، لحظه ای در زندگی فرا خواهد رسید که در می یابد
هیچ کدام از دختران، نمی توانند نیازهای او را آنطور که باید قانع کنند.د

و این همان لحظه است که تو می روی سراغ کوگرها،د
تا مقداری احساس معصومیت کنی مثلا.د

***

اگر جریان وال استریت این روزها اینقدر معروف نبود،د
شاید فرصتی می داشتم تا جنبش جدیدی راه بیاندازیم:د
د"مادرهای مجرد را حمایت کنید" یا همان جنبش ح م م!د

1157 - Snap

Crazy boys will be crazy...

even though they are loved dearly.

پسرهای دیوانه، دیوانه خواهند ماند...د

حتی اگر کسی باشد که آن ها را عاشقانه دوست می دارد.د

Tuesday, November 29, 2011

1156 - November Rain

This is one of the very last Rain falls of November.

Your kind of people
the successful ones
won't wait for the storm to pass,
they would go out there,
and learn to dance under the rain.

I don't know about the dancing ,
Or how you describe some nice and self satisfactory moves,
but my kind of people go out there
and create something like "November Rain" instead
inspired by a whole life under constant stormy conditions.

این یکی از آخرین باران های نوامبر است.

آدم های نوع شما،د
،موفق هایتان
منتظر توفان نمی مانند تا گذر کند،د
می روند بیرون
تا یاد بگیرند که زیر باران برقصند.د

من رقصیدن را نمی دانم،د
یا هر جور دیگری که یک حرکت خود ارضا کنندهء زیبا را توصیف می کنید
اما آدم های نوع من میروند
به جای اینها چیزی شبیه "نوومبر رین" را خلق می کنند،
الهام شده از یک زندگی کامل تحت شرایط دائمی توفانی.د

Sunday, November 20, 2011

1155 - Universally Moaning (reprise IV)

It's actually funny,
Someone IS loving me dearly.

Yeah! I said:
Someone,
is loving me dearly

1154 - Universally Moaning (reprise III)

When the game is over,
Start a new one, Baby!

بازی که تمام شد
یک بازی جدید شروع کن عزیزم!د

1153 - Universally Moaning (reprise II)

When she becomes my routine,
Who or what's going to be my darkest hours' next best thing?

وقتی روزمرگی من شد،د
چه کسی یا چیزی بهترین موجودیت ساعت های تاریک من می شود؟

1152 - Universally Moaning (reprise I)

There do exist women
who are as tall as me!

There do exist women
who make me feel innocent!

This means
There is still plenty of time for us to decide to end the world.

هنوز وجود دارند
زنانی که هم قد من باشند!د

وجود دارند زنانی که
احساس معصوم بودن را به من القا می کنند.د

این یعنی
هنوز زمان زیادی باقیست تا ما تصمیم بگیریم دنیا را به پایان برسانیم!د

Saturday, October 01, 2011

Thursday, September 29, 2011

1150 - About the word Fuck

Feelings of resentment comes from depths of a primal self.
An instinctive act of protection
over something priceless that is Found in within
which is in complete contradiction with the environment;
The Jungle and The Animals that live in.

-Zoology
(!)

احساسات عداوت از اعماق درون یک خود اصلی بیرون می آید.
یک کنش حفاظتی غریضی
از چیزی غیر قابل قیمت گذاری که در درون فرد پیدا شده
که در تناقض کامل است با محیط؛
جنگل و حیواناتی که در آن زندگی می کنند.

-جانورشناسی
(!)

Saturday, September 24, 2011

1148 - Used to Love me

Even my body can't take my rampage
What kind of animal have I become, anyway?

حتی بدنم هم تحمل دیوانگی هایم را ندارد،
خودمانیم، چه جور حیوانی شده ام؟

Sunday, September 18, 2011

1147 - Angels and Pilots

What's wrong with calling some specific women, ANGELS?
Huh?

You can't fucking fly!
And reach those heights!
You Can Get high, But You can't Fuckin' Fly, You Junkie Prick!
You're Down on THE Fuckin' Earth!

Hellooooo!
Earth!
It's A Fuckin' Hell Down Here!
A Jungle!
It's All Shit that happens here!

You gotta accept it,
And admit it,
And Most of all, YOU FUCKIN' GOTTA LEARN TO LIKE IT!

What's your problem with choosing to
set some women stand out from others?
They are all women, BIG DEAL!
But It's All Temporary!
Like life and all the shit that happens in it!
Nothing Lasts forever!
It just Happens for a fuckin' period of time.
Long or short it's all your choice, your fate,
You just need to be smart about it.

The Seriousness,
Selfishness,
And Smartassness must be included in your mainstream life,
in pursuit of your high hopes.
No Doubt about it!

But There are also ordinary moments,
You do sort of things for the hell of it;
Women, Alcohol, Sex, Drugs, Night stands, etc....
This is the other side.
The fucking ordinary side.
The point you are missing by being too serious.

Life consists of the both Parallel.
You gotta hold the both poles,
Or You'll fall down and break your fuckin' neck!

کجای یه عدهء خاصی از زن ها رو "فرشته" خطاب کردن ایراد داره؟
هاه؟

توی دست خر که نمی تونی پرواز کنی!
دستت برسه به اون بالا بالاها!
می تونی با کلهء داغت بری فضا، ولی نمی تونی پرواز کنی که، بدبخت معتاد!
تو روی زمین لعنتی هستی!

می شنوی؟
زمین!
یه پا جهنمه اینجا!
یه جنگل!
هر چی گنده اینجا اتفاق می افته!

مجبوری قبولش کنی،
اقرار کنی،
و مهم تر از همه، مجبوری یاد بگیری که ازش خوشتم بیاد!

مشکل تو با انتخاب یک سری خاصی از زنان
و متمایز کردنشون از بقیه چیه؟
خب باشه! همه شون اول و آخرش زن اند، ولی که چی؟
همه چیز موقتیه!
مثل زندگی و همهء گندهایی که توش اتفاق می افته! اینم روش!
هیچ چیزی برای همیشه باقی نمی مونه!
یک دوره ای داره واسه خودش،
کوتاه یا بلند، همه اش به تو ربط داره، و شایدم سرنوشتت،
فقط باید در موردش با عقل برخورد کنی!

جدیت،
خودخواهی،
و همه چیز دانی احمقانه، باید در مسیر اصلی زندگیت
برای رسیدن به اهداف بزرگت در جریان باشه.
شکی درش نیست!

اما چیزهای معمولی ای هم هستند این وسط،
تو یک سری چیزها رو فقط واسه تخمت انجام میدی،
زنان، الکل، سکس، دراگ، شب نشینی*، و غیره...
این اوی روی دیگه است.
روی متداول و معمول لعنتی قضیه،
مسئله ای که به خاطر زیاد جدی گرفتن قضایا داری از دست میدی!

مسیر زندگی مثل یک پاراللی از هر دو موضوعه!
باید هر دو میله شو گرفته باشی
والا می خوری زمین و اون گردن حیف نونتو می شکنی!

*جون مادرتون یک معادل مناسب از زبان مادر تون واسه "نایت استند" به من بدین تا این کلمهء لعنتی رو عوض کنم.د

Saturday, September 17, 2011

1146 - PS. Just a basic fact

I was watching TV,

She called and said
"I need to see you."

I went out,
Met her in the cafe she was waiting for me,
Got her to see me for an hour,
And I Came back and started watching TV again.

***

Quite numb and uncertain,
She can't take, can't give.
She can't tell how she feels.

She will be gone,
Probably forever.

***

Late at night,
I can sit in my chair,
Put my T-shirt on my face,
With my eyes closed,
and witness how her slight remaining smell
she gave when we hugged goodbye,
loses to the selfish smell of my perfume and my own body scent
until it's all gone!

***

Closer to morning,
I can sit as still as I sat with her at the table,
looking in her eye indifferently,
with her face still right in front of me.
until I explode with a rush of sudden adrenaline
To my head,
The kind of reaction
which gives me contractions
Drives me nuts
And skin goes all goose bumps.

A Feeling
that can't be expressed and let out fully
only by playing Guitar from deep within
So There I go smashing empty bottles at my wall too
Until I get Comfortably Numb.

***

Yeah My Little Former Lovers!
The fact is:
It might be your problem that I don't give,
But It's definitely my problem that I don't give!

در حال تلویزیون نگاه کردن بودم

که تماس گرفت و گفت:
"باید ببینمت."

رفتم بیرون،
توی یک کافه دیدمش که منتظر من نشسته بود
یک ساعتی من را دید
و بعد برگشتم و دوباره تلویزیون تماشا کردم.

***

کاملا بی حس و مردد
نه می تواند چیزی بگیرد، نه چیزی ببخشد.
نه حتی می تواند بگوید چه احساسی دارد.

او خواهد رفت
احتمال زیاد برای همیشه.

***

شب، دیر وقت
من می توانم همانقدر بی حرکت و آرام بنشینم که با او سر میز نشستم،
در چشمانش با بی تفاوتی نگاه کنم،
چشمان صورتی که هنوز روبروی من است.
تا موقعی که با هجوم ناگهانی آدرنالین به سرم
به حد انفجار می رسم،
واکنشی
که باعث انقباض های ناخودآگاه می شود
بی عقلی از من می سازد که واقعا از دست اش داده ام
تمام موهای روی پوسنم سیخ می شود.

احساسی که
تنها با گیتار نواختن از اعماق درون
نمی تواند به طور کامل بیان و از بدن بیرون رود
در نتیجه همزمان شیشه های خالی را می کوبم به دیوار تا آنگاه که
Comfortably Numb
شوم.

***

بله عاشقان سابق من!
حقیقت این است:
شـــاید مشکل شما باشد که من چیزی نمی بخشم،
اما قطعا مشکل من است که چیزی نمی بخشم!د

1145 - Sail On, Sailor!

I dropped the ball.
It was gone, wasted.

I looked at it,
And Wondered,
How could I make something out of it?
Well,
The answer came fast and simple:
How about a lure
to see, who feeds on your dropping balls.

توپ از دستم افتاد.*
دیگر از دست رفته و ضایع شده بود.

بهش نگاه کردم،
و با خودم فکر کردم
چطور می شود از این یکی هم یک چیزی ساخت؟
خب،
جواب خیلی سریع و ساده به سراغم آمد:
یک طعمه
برای دیدن کسانی که از "از دست دادن توپ تو" زندگی می کنند.

*معنی تحت اللفظی، انداختن/از دست دادن توپ، به معنی اشتباه کردن است.د

Tuesday, September 13, 2011

1144 - What do you know?

Some stay single for a reason.
Not all who are single are incompetent.

بعضی ها به دلایلی مجرد باقی می مونند.
هر آدم مجردی که دست و پا چلفتی نیست.د

Sunday, September 11, 2011

1143 - Us and Them

You don't go tell all the people about your
tendencies,
habits,
Desires and debaucheries.

People may think You're:
crazy,
insane,
or pervert.

Not everyone can out run Disasters.

شما نمی روید و به تمام افراد عالم از
تمایلات
عادت ها
میل ها و عیاشی هایتان بگویید.

مردم ممکن است فکر کنند شما
دیوانه اید
بی عقلید
یا که منحرفید.

هر کسی تاب سریعتر دویدن از بدبختی ها را که ندارد.د

Monday, August 29, 2011

1142 - Sick VMA Review

LinkPicture's source

Britney Spears' ass grasped by Lady Gaga,
came with a "Ahaha, It's Arright" reaction, At VMAs.

...After all some people were born this way, anyway!

Friday, August 26, 2011

1141 - Joey Hooks up with Rachel by the end of 9th Season

800 years and Iranians have now come to a place
where it's ministry of Culture and Islamic Guidance censors
one of the most popular classic epic love stories: Khosrow & Shirin!

But Still
What's it to you?
Like you've read it even once!

هشتصد سال و حالا کار ایرانی به جایی رسیده است
که وزرات فرهنگ و ارشادش
یکی از مشهور ترین منظومه های عاشقانهء ادبیاتش را سانسور می کند!

با تمام این حرف ها
این موضوع به تو چه؟
انگار که یک بار شعرهایش را خوانده باشی!د

1140 - Hating the Love Machine?

The Girl - Excuse me! May I hate you instead?
Iranian Idiot - "Take a Number Honey!"

دختره - ببخشید! میشه پس ازت متنفر باشم؟
ایدیت - "یه شماره بردار عزیزم!"د

Tuesday, August 23, 2011

1139 - The Great Call Girl On Cloud Nine

I Think,

That "The Great Gig in the Sky"
is actually the echo of a luxury call girl's night at work
In an expensive hotel in New York,

Therefore I exist!

من فکر می کنم

که
The Great gig in the sky
در واقع طنین صدای یک شب فعالیت معشوقهء تلفنی گران قیمتی ست
در یکی از هتل های گران نیویورک،

پس هستم!د

1138 - Bending the Fascism A bit

An Iranian
Who not only you can tolerate,
But you can also enjoy the company
is not an "Iranian" anymore!

He/She is a human being,
"Happened" to be Iranian!

ایرانی ای که بتونی نه تنها تحمل
بلکه باهاش حال کنی
که دیگه ایرانی نیست!

یک آدمه
که اتفاقی ایرانی از آب دراومده!د

1137 - Gone far from realization

What are you doing here?

People are out there,
In search of their own selves.

What are you really looking for in here?

اینجا دارید چکار می کنید؟

آدم ها اون بیرون
بدنبال پیدا کردن خودشان هستند.

اینجا واقعا به دنبال چه چیزی می گردید؟

Saturday, August 13, 2011

1136 - Friggin' in The Riggin'

"God Save Dave Cameron"!
"Never mind The Bollocks" on BBC!
It's Just a "Great Rock n' Roll Swindle":
Britain Lads have All Gone "Sex Pistols"
They are outside Singing: "Anarchy in UK"!

Friday, August 12, 2011

1135 - Remembering our normal times

Since When Our most fabulous experiences,
Lost their huge impacts on our lives
and turned out to be so normal
That they would pale from
Our memories
So Easily?
n Shortly?

از کی فوق العاده ترین تجربه هایمان
اثر شگرفشان بر روی زندگیمان را
از دست دادند و اینقدر نرمال شدند
که به آسانی رنگ ببازند
از ذهن هایمان؟
به این کوتاهی؟

Wednesday, August 10, 2011

1134 - Justice a new born nightmare

Above all the pointed fingers
Along with the names:
Traitor, Heart breaker, Outlaw,
Shouted
Still echoing from behind
And in the back of your head
There still exists an innocence
cornered in the shadows.

We all wanted to have our own peace.
So I tried to reach out for mine as well,
But I found reaching it harder than I thought it was,
Noisier too.

Did we want too much?
Were we greedy?
No! Oh No! God No!
We barely had anything to lose,
We absolutely had nothing to die for,
In fact, we even had our hopes, Lost,
Somewhere...
in Something...

One would say
It takes guts to call someone those big names.
A serious reasoning.
I say It only takes a sense of "justice".
And a will to act in the name of it.

"Justice"
The famous undefined term,
If Fueled by some self righteousness
It will be always haunting you as a victim.

A monster lurking in the Darkness
Waiting for the right moment,
To bring you to itself.

فراتر از تمام انگشت های نشانه رفته
با تمام نامهایی چون:
خائن، بی احساس، قانون شکن
که فریاد زده شده اند
و انعکاس آن هنوز از پشت سر شنیده می شود
و در سرت پیدا می شوند،
بی گناهی هنوز جایی
در یک گوشه در سایه ها وجود دارد.

ما همه بدنبال صلح و آرامش بودیم،
من هم به نوبهء خودم برای بدست آوردن آن دست دراز کردم،
اما بدست آوردن آن سخت تر از آن بود که فکر می کردیم
پرسروصدا تر هم.

آیا ما زیادی می خواستیم؟
آیا حریص بودیم؟
نه! اوه نه! مسلما نه!
ما بسختی چیزی برای از دست دادن داشتیم،
و مطلقا چیزی برای جان دادن برایش نداشتیم،
در واقع، ما حتی امید هایمان را هم
جایی...
و در چیزی...
از دست داده بودیم.

هر کسی می تواند بگوید
جرات خاصی می طلبد تا کسی دیگری را به آن اسم های بزرگ خطاب کند
یک استدلال خیلی جدی.
من ولی می گویم
تنها یک حس عدالت جویی می خواهد
و قصدی که صرفا برای تحقق بخشیدن به آن عمل کند.

"عدالت"
کلمهء معروف تعریف نشده
که اگر سوخت آن با کمی حس خود درست بینی تامین شود
مدام تو را به مانند طعمه اش آزار می دهد.

هیولایی که در تاریکی در کمین نشسته است
منتظر فرصت مناسب
تا تورا به پای خود بکشاند.د

Tuesday, August 09, 2011

1133 - Crash

All the questions of "What did you do with your life?"
Doesn't worth a damn thing at all anymore.
It's "What I want to do with the rest of it." that matters.

Whatever the hell I did before
Must have had it's own reasoning
though looking insane.

Now the last thing I want to hear about
is someone blaming me for having my own Youth crisis,
While he or she has got his or her own personal issues and crisis'!

تمام سوال های "تو با زندگیت چی کار کردی؟"
دیگر پشیزی ارزش ندارد.
بلکه این "من چکار می خواهم با بقیهء آن بکنم" است که اهمیت دارد.

هر غلطی که کرده باشم،
حتما دلیلی پشت خود داشته است
گرچه دیوانه وار به نظر برسد.

حالا آخرین چیزی که می خواهم در موردش بشنوم
حرف های کسی است که به خاطر بحران های دوران جوانی من را سرزنش کند
در حالی که خود مشکلات و بحران های شخصیتی خاص خودش را دارد!د

Monday, August 08, 2011

1132 - Blowing in the Wind

All the revoluted Nations of the world,
I dedicate to you the words I saw on a Wall in Egypt:

"Enjoy The Revolution!"

The supportive or Sarcastic Tone,
Will be yours to find out!

ای ملت های انقلاب کردهء تمام دنیا،
من کلماتی را به شما تقدیم می کنم که روی یک دیوار در مصر دیدم:

"Enjoy The Revolution!"

درک این موضوع که لحن آن طرفدارانه است یا طعنه آمیز،
هم برای شما!د

Saturday, August 06, 2011

1131 - An idiot's guide for A Euro trip

I've found the perfect recipe for this travel!

Wake up like Far Eastern,
Do the Sight seeing with Polish,
Take a Cruise with the Spanish,
Get back & Chill with Swedish,
Drink Beer With British,
Go clubbin' with American,
Hit on Girls, The European,
Forget the Canadian,
And Sleep with the Australian.

بهترین دستور العمل برای این سفر را پیدا کرده ام!

مثل خاوردوری ها از خواب بیدار شو،
شهرو با لهستانی ها بگرد،
کروز و سفرهای دریایی تو با اسپانیایی ها برو،
برگرد و در کنار سوئدی ها خستگی در کن،
بزن بار و با انگلیسی ها آبجو بخور،
با آمریکایی کلاب برو،
مخ دختر های اروپایی رو بزن،
کانادایی ارو فراموش کن،
و با استرالیاییه برو به خواب!د

Friday, August 05, 2011

1130 - Ether

We are all the biggest stars or acts of our own private mental shows.
But Are we living a life that are good enough to be Made Public?
Can we survive people's spiteful opinions And take it to the best possible level;
Handing it to it's own Audience?

همهء ما بزرگترین ستاره یا برنامهء شو های خصوصی ذهنمان هستیم!
اما آیا زندگی ما آنگونه هست که برای قرار گرفتن در معرض عموم مناسب باشد؟
آیا می توانیم از نظرات کینه توزانهء مردم جان بدر برده و به بالاترین حد ممکن رسیده و بدست مخاطب اصلی اش برسانیم؟

Thursday, August 04, 2011

1129 - Bella Donna

Everything about the bleached blonde hair woman
who dresses in top & jeans shorts, And comes out around 5
to take her Weimaraner and Chiwawa dogs for a walk
is tempting.

همه چيز
در مورد زن بليچ بلوندي كه هر روز تاپ با شلوارك جين كوتاه مي پوشد
و حوالي ساعت 5 سگ هاي وي مرينر و چيواوايش را براي راه بردن به پارك مي آورد،
وسوسه برانگيز است.د

Tuesday, August 02, 2011

1128 - Overpasses

The overpasses here, are made of pieces of scraps.
Still save my ass anyway!

Their contradictory steps,
Are like walking on an unexpectedly land,
You can't never tell your next step
would be like walking off an edge to the sky
or hitting the ground hard and sooner than predicted!
It's so Fun!

***

Our brave People turned Government into a total Failure, once again!
They failed the uncivilized plan of the government
to force our waste of money people to take the overpass by putting bars under it.
Now the green movement is preparing for...
Em... Am... Am I Bullshitting? Yeah?
Ok next...

***

We also have the most encouraging & modern overpasses, in the world.
Some operate with Escalators,
Some have Elevators,
Which of course are still begging for use, kindly.

But Beggars are the ugliest side of every city everywhere, isn't that so?!

***

As you Drive in Iran my friend
The useless Overpasses you see,
Should mean the same as the traffic sign
with the red triangle and a cow inside, to you too.
My Authentic and representable personal statistics show so!

Since Overpasses are placed strategically in crowded crossings,
There always exist "Danger because of Domestic Animals crossing" your way.
So Slow Down!

***

So We have overpasses in our cities,
And Their contradictory steps are Crap!
Still they save your worthless ass after all!

پل های عابر پیاده اینجا از تیکه های آهن قراضه ساخته شده اند.
به هر حال باسن من را حفظ می کنند!

پله های ناجورشان
بمانند راه رفتن بر روی زمینی غیرمنتظره است،
تو هیچ وقت نمی توانی بگویی قدم بعدی
حس خالی شدن زیر پایت را دارد
یا زمین خوردن قبل از موعد پیش بینی شده!
خیلی بامزه است!

***

مردمان شجاع کشورمان یک بار دیگر دولت را عقب راندند!
آن ها نقشهء دولت را در طرح غیر متمدن، کشیدن نرده زیر پل ها
برای اجبار کردن مردمان حیف نان به استفاده از پل عابر پیاده را ناکام کردند!
حال جنبش سبز در تدارک این است که...
آه... من... من دارم چرت میگم؟ آره؟
خب! بعدی...

***

ما همچنین تشویق کننده ترین و مدرن ترین پل های عابر پیاده در دنیا را داریم.
بعضی از آن ها با پله برقی کار می کنند،
بعضی آسانسور دارند
که البته هنوز هم با روی خوش برای استفاده شدن گدایی می کنند.

اما گدایان همیشه زشت ترین جنبهء شهرها در هر کجای دنیا می باشند، اینطور نیست؟

***

همین طور که در ایران رانندگی می کنی، دوست من،
پل های عابر پیادهء بی مصرفی که می بینی
باید برای تو هم معنی آن تابلوی راهنمایی رانندگی را بدهد
که یک مثلث قرمز دارد با یک گاو سیاه داخل آن.
آمار موثق و قابل ارائهء شخصی بنده این طور نشان می دهد!

از آن جا که این پل ها در گذرگاه های پر تردد نصب شده اند،
همیشه "خطر عبور حیوانات اهلی" (از زیر آن) وجود دارد.
پس سرعت ات را کم کن!

***

بله! ما در شهر هایمان پل عابر پیاده داریم،
و پله های ناجورشان واقعا مزخرف است!
با این حال، آن ها باسن بی ارزش شما نره خر گرامی را نجات می دهند!د

1127 - Quotes On Facebook

Why Do people Say "Grow some Balls"? Balls are weak & sensitive,
If you wanna get tough, Grow a Vagina.

Those things take a Pounding!!

Monday, August 01, 2011

1126 - Eh?

Blaming Facebook
is like
Taking the blame on British Airways for instance
For having some Iranian Passengers
Who take their time stuffing the locker above their seat
and the one on the opposite row
And The Front seat's and the back seat's Locker as well
With bags and take whichever seat they please.

You want to use Google+, For the circles,
options for restricting your "friends", or whatever the heck reason, Fine! Enjoy!
Just don't bullshit Facebook for the misuse please!

فیس بوک را مورد سرزنش قرار دادن
مثل اینست که بگوییم
تقصیر مثلا از خطوط هوایی بریتیش ایرویز است
که بعضی مسافران ایرانی،
سر فرصت انواع کیف و ساک رو
می چپونن توی کمد بالا سر خودشون
ردیف کنارشون و آدم پشت سر و جلوشون
و هر صندلی ای که عشقشون کشید می نشینند.د

Sunday, July 31, 2011

1125 - Last Night Standing

The date & place of my craziest nights & debaucheries,
Have all been stamped on my passport
The day after.

تاریخ و مکان دیوانه وار ترین شب ها و عیاشی های من
همگی در پاسپورت ام مهر خورده است
یک روز بعد.د


1124 - Of Wild Singing Birds

Grab a bite of biltong, as snack
brings out my wildest emotions,
So I go write poems
for you
for my next song.

گاز زدن بیلتانگ، به عنوان اسنک
وحشی ترین احساسات من را برمی انگیزد
و من می روم شعر می نویسم
برای تو
از برای آهنگ بعدی ام.د

Wednesday, July 27, 2011

1123 - Why The Hell Not?

چطور امـام (ره) گفته باشد:
شـهـدا در قـهـقـهـهء مـســتانـه شـان عـنـد ربـهـم یـرزقـون اند.

من نگفته باشم که:د
On the flip side
ما همه نیاز داریم
every so often
indulge
کنیم!؟*

رسالهء "زندگی بی پروا"
فصل "اشتباهات شیرینی که اتفــــــاقی(!) انجام می دهیم (و چرا که نه!)".د

Tuesday, July 26, 2011

1122 - Sonisphere Festival 2011 Turkey Istanbul Review (part 2: Mastodon)


2:00 P.M. The weather was boiling hot, Sun was burning and the reflexes were so bright which would made you blind. They Showed up onstage, started the gig with "Iron Tusk", so much energy and moving around! Forget about all I said here about their show back in 2007, because Unfortunately They didn't get even as much feedback as they put into their show from the crowd. The crowd were not packed, and Very few people were actually paying attention to them and there were no Mosh pit whatsoever even thought they band were persuading the crowd for it, nor not many heads banging! It was absolutely Ridiculously a Boring crowd! This affected their show and my excitement as well!
Unlike their previous shows, they interacted with the crowd, something you had rarely seen. And later played a few tunes which wasn't that much of my favorites, or popular, least expected, rarely played before. but ended their good show with a couple of their greatest tunes. The set list was a bit different from what I had previously said, maybe because they had enough time for a long gig which made it awesome anyway:

Iron Tusk - March of the Fire Ants - Where Strides the Behemoth - Mother Puncher - Circle of Cysquatch - Aqua Dementia - Sleeping Giant - Crack The Skye - The Wolf Is Loose - Crystal Skull - Bladecatcher - Megalodon - Blood and Thunder

By the way, Although I didn't get to sneak into backstage this time, but I managed to meet with the guys along with their Tour manager or Babysitter as he said, the next day in Istanbul's Grand Bazaar! They said they knew they had many fans in Iran, which "by many" they meant a couple of my friends who had met them the night before the show in a Bar!!




مستودون:

ساعت 2 بعد از ظهر، هوا تا سر حد دمای جوش آب داغ بود و سوزان. و رفلکس نور آفتاب با وجود اون همه آدم سیاه پوش کورکننده. گروه روی صحنه حاضر شد و از لحظه ای که با آهنگ "آیرون تاسک" شروع کرد، کلی انرژی توی فضا پیچید. تمام اون چیزی که توی پست قبلی گفتم رو فراموش کنید! چون متاسفانه با وجود اون انرژی اولیه از سوی گروه، هیچ فید بک مناسبی از سوی جمعیت بی روحیه نگرفتند. جمعیت حتی به هم فشرده هم نشده بودند و بعضی ها اصلا توجهی نداشتند و هیچ ماشپیتی صورت نگرفت با وجود اینکه اون ها جمعیت رو چند بار ترغیب کردند. حتی کله های زیادی هم هدبنگ نمی خوردند. جمعیت به طرز مسخره ای کسل کننده بودند و این موضوع اجرای اون ها و حال من رو هم تحت تاثیر قرار داد!
بر خلاف عرف معمول اجراهای قبلشون، گروه چند بار با جمعیت صحبت کرد. و با چند آهنگی که کمتر قبلا شنیده و اجرا شده بود ادامه دادند که من هم چندان با آن ها آشنا نبودم و جز مورد علاقه های من هم نبودند. اما از نیمه به بعد برنامه شون رو با بهترین آهنگ هاشون تموم کردند. ست لیستشون به مراتب متفاوت از آنچه انتظار می رفت و همچنین طولانی تر بود. که زمان مسلما علت اون بود و چقدر هم مطلوب!

ست لیست:
Iron Tusk - March of the Fire Ants - Where Strides the Behemoth - Mother Puncher - Circle of Cysquatch - Aqua Dementia - Sleeping Giant - Crack The Skye - The Wolf Is Loose - Crystal Skull - Bladecatcher - Megalodon - Blood and Thunder

در ضمن، گرچه این بار در این کنسرت نتوستم دزدکی به پشت صحنه برم، اما با اعضای گروه به همراه مدیر تورشون یا به تعبیر خودش بیبی سیتر یا بچه نگهدار، ملاقات کردم، اون هم کجا؟ روز بعد توی گرند بازار استانبول! و اینو هم برای ذوق مرگ شدن شما بگم که اون ها به من گفتند خیلی طرفدار ایرانی دارند که البته منظورشون از "خیلی" صرفا چند تا از رفیق رفقای من بودند که شب قبل
از کنسرت اون ها رو توی یه بار ملاقات کرده بودند!!د

Sunday, July 24, 2011

1121 - Absinthe Talking


What are the odds?
I was seeing the Green fairy,
And She just came and said hi on facebook!

چه می شود بعضی وقت ها؟
من داشتم "پری سبز" را به چشم می دیدم
که او یهو آمد و مسیج گذاشت توی فیس بوک که سلام!د

1120 - Everybody loves Iranian Idiot

Just so you know,
that There actually EXIST, Pathetic pussies who have reported
Iranian idiot,
As a Racist blogger to Iranians,
based on the "blog title" (!), This post, and... well,
Perhaps so many other stupid reasons,
You, Blogger and I don't have a perception to realize them, obviously!

فقط می خواستم به شما بگویم
که حقیقتا وجود دارند
احمق های رقت انگیزی که گزارش رد کرده اند به بلاگر
که ایرینین ایدیت یک نژادپرست است!!!
با توجه به تیتر وبلاگ (!)، این نوشته، و...
احتمالا کلی دلیل ابلهانهء دیگر
که مسلما من، تو و بلاگر قدرت درک آن را نداریم!د

Saturday, July 23, 2011

1119 - Happiness in Illetracy

Here in my room
right there on the shelf
that I never read it's books
There exist three:
"The Excellency of God" in his creation,
Next to "Absolute Chaos" which includes
my source of spiritual fuel within,
All I picked from "Trotsky's Garden"!

Yeaaah!
Now that I'm educated, I can say
There is a funny enjoyment, in illiteracy,
which can lead to abstract creations!

***

There should be a reason
behind my general disgust in Farsi books
which makes me believe that the bookstores
are mostly a junkyard of scrap foreign literature
among with Farsi books!

hmmm...
Let's see...

We have the censorship of authorities,
The never understood Logic and taste,
Disturbed by his own Paranoia,

We have the Pathetic minds of our Translators;
ill raised perception which is capable of
misapprehensions, editing, omitting, and causing misunderstanding,
and fatal unintentional mislead
along with the do over of so, once more, intentionally
to meet the expectations of the authorities for approval.

We have the readers,
among with the writers and translators,
Who think of "knowing", equal to "intelligence"
A fact that only causes more rejection.

Some self centered Stupors,
who think they have the eligibility
to commit the above mentioned changes,
to make the foreign notes "conceivable for the (Iranian) reader".

Who made all these people think they comprehend better?
The dull public?
And Who made all these ignorant people think
that they are qualified to choose what's good and how it's good for others,
Like...
the...
Authorities.

***

Oh God!
you made me a poor boy,
Who's got to educate himself on his own,
find it all, the easy, and the hard way.

How sweet is that, anyway?
heh!

اینجا در اتاقم
درست در قفسه ای که
هیچ وقت کتابهایش را نخواندم
3 کتاب وجود دارد:
"خوبی خدا" در مورد آفریده هایش،
در کنار "هرج مرج محض" که حاوی
منبع تغذیهء معنوی من در لابلای خود است
آن هایی که من از "باغ تروتسکی" چیده ام!

بــــــله!
حال که من دانا شده ام، می توانم بگویم
لذت احمقانه ای در بی سوادی است
که البته می تواند باعث خلق چیزهای (به ظاهر) بی معنی شود!

***

باید دلیلی
پشت بیزاری کلی من نسبت به کتاب های فارسی وجود داشته باشد
که باعث می شود باور داشته باشم که کتاب فروشی ها در ایران
بیشتر یک زباله دانی پس مانده های نوشته های خارجی
به همراه کتاب های فارسی است!

هوووم...
بذار ببینم...

ما سـانسور دولتـی رو داریم
منطق و سلیقه ای که هیچ وقت فهمیده نشده،
و همواره توسط پارانویای خاص خودش آشفته حال است.

از طرفی ما ذهن های رقت انگیز مترجمان مان را داریم
قدرت درکی که در محیطی بیمار رشد یافته که توانایی
تغییر، حذف، اهمال، سوء برداشت
و ایجاد سوء تفاهم و گمراهی غیر ارادی خواننده (از اصل موضوع) را
به همراه تمام موارد فوق، یک بار دیگر به شکل ارادی
برای رسیدن به خواسته های مقامات برای صدور مجوز را دارد.

یادمان نرود خوانندگان را هم
که به همراه نویسندگان و مترجمان مربوطه
به کودنی"دانستن" را برابر با "شعور" می دانند،
امری که صرفا باعث ایجاد یک حس حال به هم خوردگی می شود.

احمق های غرق در خود ای
که فکر می کنند شایستگی تغییرهایی که پیشتر ذکر شد را در خود دارند،
تا نوشته های خارجی را "برای خوانندهء ایرانی ملموس و قابل درک کنند"!

چه کسی این حس را در این آدم ها بوجود آورده که بهتر می فهمند؟
عامهء کودن؟
و چه کسی در این نادان ها این فکر را بوجود آورده
که آن ها شایستگی انتخاب اینکه چه چیزی خوب و چطورش خوب است را
برای دیگران دارند؟
درست...
بمانند...
مسئولان...

***

آه خدای من!
تو من را یک بیچاره آفریدی
که همه چیز را باید بتنهایی یاد بگیرد،
همه اش را، چه به روش آسان، چه به روشی که گران تمام می شود.

و چقدر شیرین است!
هه!د

Friday, July 22, 2011

1118 - Dirty Dancing

Those who stay frank with their own body,
shall stand aside taller here.

اینجا کسانی که با بدن خود روراست هستند،
یک سروگردن بالاتر و جدا از بقیه می ایستند.د

1117 - Mojito Talking

Quote from a Conversation between Iranian idiot and A DVD movie:

Shawshank Redemption 3rd Scene - "Everybody here is innocent!"
Iranian idiot - "Innocent? You don't call Stupid people Innocent!"

از لابلای سخنان ایدیت با منوی دی وی دی رهایی از شاوشنگ:د

صحنهء سوم رستگاری از شاوشنگ - "همه اینجا بی گناهند"!
ایدیت - بی گناه؟ تو به آدم های احمق نمیگی بی گناه!د

Monday, July 18, 2011

1116 - Entering Hostel

The hitch hiker went to the hostel
looking for the cheapest place he could get.

He Also asked for a locker,
Not one of those small available lockers,
A Bigger one which he could put his only bag in it.

The receptionist woman looked at him, grinned and said with sarcasm:
"Are you rich?"
and The hitch hiker responded:
Obviously not! In fact I've got nothing else to lose!

هیچ هایکر رفت داخل هاستل
بدنبال ارزون ترین جای خوابی که ممکن بود پرسید.

یک کمد هم خواست،
نه از اون کمد های کوچک موجود،
کمد بزرگتری که ساک اش رو توش جا بده.

زن مسئول پذیرش نگاهی خودمانی به او کرد و با طعنه گفت:
"پول زیاد همراهت داری؟!"
و هیچ هایکر جواب داد:
مسلما نه! درواقع من چیز دیگری برای از دست دادن ندارم.د

1115 - One

I'm not irreligious
I just say,
All these religions had refrained people from discovering their true selves,
It made people to be slaves to their own thoughts, interpretations,
and the justifications which are based upon.

It's like
You need guts
Of crossing the red line,
to attempt to discover yourself,
And search through your basic instincts, self and truths.

Yeah, I might be a rebel, an Outlaw, Wild & Reckless,
or whatever else you please to call, but
I found Religion in Rebellion
life on the road
Rock n roll
Doing things on my own.

So I'm not godless either,
I just say
What is God
when there are millions of people out there
with millions of different lives led to different ideas,
intelligence and brilliance anyway?

Have another look out there!
We have:

God of a Cancer patient
God of a new born child
God of a Rich
God of a Poor
God of a Protestant
God of a Catholic
God of a Muslim
God of a Jew
God of a Hindu
God of a Spiritualist
God of an Atheist,
God of a Terrorist
God of a Priest,
God of a Pissed...

I mean, after all these differences,
is it going to be one individual God,
The one that we all claim to believe in?

من بی دین نیستم!
فقط می گویم
تمام ادیان و مذاهب دنیا آدم ها را از شناختن خود ذاتی شان بر حذر داشته،
و آن ها را بردهء افکار و برداشت ها،
و در نتیجه توجیهات بر آن اساس کرده است.

مثل اینست
که تو باید جراتی در حد
رد شدن از خط قرمز داشته باشی
تا جرم کشف کردن خودت را مرتکب شوی
و شخص، ذات و غرایز ابتدایی خود را در میان آن جستجو کنی.

بله، شاید من یک یاغی باشم، یک قانون شکن، وحشی و بی پروا و بی اعتنا
یا هر چیز دیگری که به مذاق شما برای اسم گذاشتن خوش بیاید، اما
من دین و آیین را در یاغی گری پیدا کردم
زندگی در طول جاده ها،
راک اند رول،
انجام دادن چیزها بدست و به نوع خودم.

در نتیجه من بی خدا هم نیستم.
فقط می گویم
خدا حقیقتا کدامست
وقتی میلیون ها آدم آن بیرون
با میلیون ها زندگی متفاوت که منجر به تفکرات،
هوش و ذکاوت و شعورهای متفاوت شده است؟

یک نگاه دیگر به آن بیرون بیاندازید!
ما خدای یک بیمار سرطانی را داریم
ما خدای یک بچهء تازه متولد شده داریم
ما خدای آدم پولدار داریم
ما خدای آدم فقیر داریم
ما خدای یک پیرو پروتستان داریم
ما خدای یک پیرو کاتولیک داریم
ما خدای یک فرد مسلمان داریم
ما خدای یک فرد یهودی داریم
ما خدای یک فرد هندو داریم
ما خدای یک فرد ارتباط برقرار کننده با ارواح داریم
ما خدای یک منکر خدا داریم
ما خدای یک تروریست داریم
خدای یک کشیش و روحانی را داریم
ما خدای یک آدم عصبانی را داریم...

منظور اینست که بعد از تمام این تفاوت ها
واقعا خدای واحدی باقی می ماند؟
همان یک خدایی که ادعا می کنیم به آن اعتقاد داریم؟

Wednesday, July 13, 2011

1114 - You will be mine

Confidence
Charm
Intelligence
Are the ways into every woman's heart,
Or at least her pants!

اعتماد به نفس
جذبه
هوش
روش های وارد شدن به قلب،
یا حداقل به شورت هر زنیه!د

Tuesday, July 12, 2011

1113 - Sonisphere Festival 2011 Turkey Istanbul Review (part 1)

Arrived on Friday in Istanbul, two days prior to Sonisphere Festival 2011 in Turkey, and the tickets were already sold out! We were looking for tickets anywhere! flyers on the wall, black market, begging the ticket sales to let us know if there is any way to get the tickets, knowing that it won't happen to me, I had my tickets not from black Market, but among the limited amount of tickets they sold one day before the show. Thanks to the guys who let us know about it on last.fm and facebook!

The doors were supposed to open at 12:30, well, that didn't happen till an hour later and we still spent an hour standing in a large crowd which was meant to be lines! I don't know how much Iranians were there, but there was this kid who was holding a flyer "Iranian fans of Slipknot". looking for some pals!

98% of the crowd were wearing Iron Maiden's T-shirt, like there exist no other bands! needless to say that so many others were only coming to the show for Iron Maiden's show only! The sun was boiling our heads and such a mess getting into the venue. We finally did, but the thing was, the venue was small, and that aside it had a slight slope to the stage so, no matter how tall you were you couldn't see anything on stage if there had to be crowd's hands in the air!

still you'd get so excited when you hear the sound of soundchecking...

جمعه به استانبول رسیدم، 2 روز قبل از سانیسفر فستیوال در استانبول ترکیه در حالی که تمام بلیت ها به فروش رسیده بود و من به همراه خیلی ها دنبال بلیت می گشتیم. اعلامیه ها روی دیوار ها، بازار سیاه با کلی بلیت تقلبی، کلی خواهش و تمنا از بلیت فروش ها! اگر چه می دونستم این اتفاق برای من نمی اوفته و بالاخره یه جوری خودم رو اون تو می برم، خوشبختانه صبح زود روز قبل از کنسرت توسط افرادی توی فیس بوک و لست. اف ام خبر رسید که تعداد محدودی بلیت برای فروش آماده شده!

درها قرار بود ساعت 12:30 باز شوند اما این اتفاق تا یک ساعت بعدش هم نیوفتاد و یک ساعت دیگر هم صبر کردیم تا اون جمعیت گرد اومده که قرار بود صف باشند وارد بشوند! نمی دونم چقدر ایرانی اونجا بود، اما یه پسر تین ایجر بود که یک پوستر طراحی کرده بود "طرفدار ایرانی اسلیپ نات" و از نرده ها بالا رفته بود و نشون ملت میداد تا 4 تا آدم پیدا کنه! پیدا بود بار اولشه!

98% مردم اونجا تی شرت آیرون میدن پوشیده بودند. انگار که هیچ گروه دیگری وجود نداره! از این دید جوونای ترک چندان خوشم نیومد! تازه کلی جوون ترک دیگه رو هم دیده بودم که فقط برای آیرون میدن می اومدن اونم سر ساعت. افتاب توی مغز سرمون بود و داشت کله مون رو اب پز می کرد و کلا دیوانه بازی ای بود برای وارد شدن به ونو. محل کنسرت کوچک بود و همچین شیب مختصری به سمت استیج داشت و همین باعث می شد که حالا هر چقدر قدت هم بلند باشه، اگه دستای مردم بره بالا هیچی نبینی!

با وجود همهء این ها صدای ساند چکینگ رو که می شنیدی، کلی هیجان زده می شدی...د

1112 - Personal President

I'm the Ahmadi Nejad of This Blog,
Which Basically means You are "Free" To say Anything (in your comments)!

من احمدی نژاد این وبلاگم،
که اساسا یعنی شما آزادید هر چیزی دلتون خواست (توی کامنت هاتون) بگید.د

Monday, July 11, 2011

1111 - Putt-head

I don't understand the new Hip Hop Remixes
of the classic Rock n' Roll Songs,
You don't fucking mix Whiskey with Pot!

You...

من ریمیکس های جدید هیپ هاپ از
آهنگ های راک کلاسیک رو نمی فهمم،
شما نمی ری ویسکی رو با علف قاطی کنی، نره خر!

شما...د

Saturday, July 09, 2011

1110 - San Fermin


This Describes my current mood! Link

این عکس روحیهء فعلی منو توصیف می کنه!د

1109 - Kill Bill Blues

Dear Death,

You just missed a number of persons!

Sincerely,
The One who does not have a right to kill

مرگ عزیز!

تو چند نفر را از قلم انداختی!

با احترام،
کسی که حق کشتن ندارد.د

Friday, July 08, 2011

1108 - Maria Magdalena

No man can deny the key role
Women play in Every Man's life.

But It is only "Bitches" who make a man, A Man!
Both Literal and Practical ones.

Monday, July 04, 2011

1107 - well, I am him

No one has ever become a Rebel
from sleeping in a bed with "Dior" Sheets.

Don't be mistaken,
I'm not a result of Iranian Culture and Literature
I'm not it's TV, Bedtime stories, Magazines, etc.
to urge and encourage you to
live miserably!

I mean,
In life there should be a balance
for a concept such as sleeping
from all of the following options:
Comfy bed or Bed with smelling humid sheets,
Asphalt or a piece of rock,
Grass, dirt, or a branch of a tree,
Tent and
A back seat of a car,
A seat on a bus,
Train, or An Airplane.

***

I can't sleep these nights anymore,
I can't even
Listen to "The Doors"

Everything is Sick,
People and their thoughts,
Days and It's sunrises and dawns,
The Air, The Atmosphere,
The air that I Breathe,
The Vision that I see,
Uhh...
I've become sick myself...

I don't give a shit about your advices,
The Best of it,
Always refrained me from the best.

I go Hitchhiking,
My next destination will be unknown,
I'll continue as far as I can,
Until the Fucking politics of the world
would stop me for my wrong worthless piece and form of identification.

...for This one tired last time of course.


از خوابیدن روی ملافه های با برند "دیور"
هیچ کس ياغي نمی شود.

اشتباه نکنید،
من برآمده از فرهنگ و ادبیات ایران
تلویزیون، داستان و مجله اش نیستم
که بدبختانه زندگی کردن را
برای شما تبلیغ و تشویق کنم!

منظورم اینست
که در زندگی براي كانسپتي چون جاي خواب
همیشه باید بالانس مناسبی از همهء
تخت خواب نرم يا ملافه هاي با بوي نم،
آسفالت يا تخته سنگ،
چمن، خاک و حتي بالاي درخت
چادر و
صندلی پشتی یک ماشین،
اتوبوس،
قطار و هواپيما وجود داشته باشد.

***

اين شب ها را نمی توانم بخوابم،
حتی،
نمی توانم "د دورز" گوش کنم...

همه چيز مريضه،
آدم ها و افكارشان،
روزها و طلوع و غروبش،
كل جو، كل اتمسفر،
هوايي كه تنفس مي كنم،
منظره اي كه مي بينم،
آه...
من، خودمم مريض شده ام...‌

به نصيحت هاي شما اهميتي نمي دهم،
بهترين هايشان هم،
من را از بهترين ها منع مي كند.

به هیچ هایکینگ می روم
مقصد بعدي من هميشه نا مشخص خواهد بود
هر آنقدر كه بتوانم ادامه مي دهم
تا جايي كه سياست هاي لعنتي دنيا
جلوي من و مصداق هويت بي ارزش بين المللي من را بگيرد.

فقط همين يه دفعهء‌ خسته البته...د

Saturday, July 02, 2011

1106 - The Infamous Riot (St. Louise)


20th Anniversary of the (in)famous (?!) riot at Guns n' Roses Show in St. Louise!

***

20 سال پيش در چنين روزي، در كنسرتي از تور "يوز يور ايلوژن" گانزن روزز در سنت لوييز، به هنگام آهنگ "راكت كويين"،‌ اكسل روز مردي رو با دوربين توي جمعيت مي بينه و از اونجايي كه از دوربین خوشش نمي اومده، ميگه:

Hey...

Hey...

Stop That!

Hey Stop That!

...

...

Dammit I'll it myself

(كلمات ممكنه متفاوت باشند از اونجايي كه الان دسترسي به فيلم كنسرت و كتاب اسلش ندارم!)

و اكسل روز شيرجه مي زنه توي جمعيت و در مقابل چشمان اعضاي گروه كه هنوز دارند مي زنند ولي وامونده اند چه خبر شده، يكي دو تا مشت حوالهء صورت طرف مي كنه و وقتي روي صحنه مياد و آهنگ قطع شده ميگه:

Thanks to the lame ass Security, I'm going Home!

و ميكروفن رو مي كوبه زمين و صحنه رو ترك مي كنه. كه اين رفتار او موجب اون ميشه كه جمعيت شورش كنند، بطوري كه به گفتهء‌ اسلش در كتاب اتوبيوگرافي اش، تمام تجهيزات صحنهء اون ها نابود ميشه! اين شورش - كه يكي از دو شورش معروف در تاريخ كنسرت هاي گانزن روززه - به شورش غيرمشهور شهرت داره اما كم از يك طغيان اساسي نداره! گفتني است در صحنه اي از ويدئو كليپ آهنگ "دد هورس" اكسل روز تي شرت سفيدي رو تن كرده كه روي اون به رنگ قرمز نوشته:

"St. Louise Sucks"

كه به همين موضوع اشاره داره!

در ادامه خاطراتي كوتاه و ويرايش نشده از چند تا از دوستان آمريكايي من كه دههء دوم زندگي شون رو در اون موقع سپري مي كردند و در اون كنسرت حاضر بودند رو از اين كنسرت مي خوانيد كه برگردان نوشته هاي آن ها در فيس بوك هستند و نام ها و بعضي جملات بي ربط از آن حذف شده است. فكر كردم شايد اين هم در نوع خود جالب باشد!


شاید یه وقت از اون ها در مورد خاطراتشون بپرسم و به این اضافه کنم اما شما بهتر می دونید که روی این قول های من حساب نمی تونید بکنید!

Well, following is the memories and recalls of who were at the "Infamous" Riot Show of Guns n' Roses in st. Louise. Some of my new American friends, which lived their 20's in that Era. Something I would be envious for! The whole note was brought up on Facebook, and it’s original, but names and any other personal references are removed due to privacy of their respective selves.

K: tomorrow it will have been 20 years since the GNR riot. TWENTY FRIGGIN YEARS! That is longer ago than I was old at the time!!!! Holy crap that knowledge is beyond painful! I’ve seen a shit ton of concerts since with a lot of mayhem, been tear gassed and even broke bones but never since, nor likely ever, will a concert be as epic as this one was. 20 YEARS….seriously, how the hell…

M: Wow....20 years....that was a show i will never forget, [...] and I were on our first concert date, sitting in the seats, and he was tripping. He was like, we have to get you outta here, he had met my dad that nite for the first time....and i was like OH HELL NO.... I'm watching this, if you wanna leave, go, I'll find a ride home....hahaha!!!!

K: we weren't leaving for ANYTHING! We walked ourselves out at the very end after the SWAT team was there and it had mostly died down. I'd rather have stayed for the excitement than risk getting slaughtered in the dash to try to get outta that parking lot of freaked out people during a massive traffic clusterfuck! And MAN what a great first date story!!!!

M: Pretty funny huh....we musta sat in traffic for 3 hours...i remember all the trees uprooted and chairbacks flying, and people hanging from the gig screens....guys walking out with Slash's Amp.....and the piano being rolled off the stage...into the pit...the firemen squirting the people, and the poor employees riping off their shirts, as not to be noticed as employees....ya, that was good times there...

T: remember watching a friend of mine walking across the stage on the news coverage. Ahh the good ole days. Yes time FLIES!!!!

I may actually ask / interview them for this so... (but sure you know you can't trust me on this!)

Sunday, June 12, 2011

1105 - I Love the Alien

If the value of our whole valuable life,
is unvalued
through the evaluative eyes of eyes,
No worries
Because the value of this devaluation,
is more than the most valuable, values of yours
for sure.

Sincerely, Thorn in the eye

این جمله را بدزدید:

اگر ارزش های زندگی ارزشمند ما
به چشمان ارزشی شما
ضد ارزش است
چه باک
که ارزش این بی ارزشی
از با ارزش ترین بی ارزشی های شما
با ارزش ترست.

امضا: خار چشم

Saturday, June 11, 2011

1104 - Mastodon Live Sonisphere Festival 2011 Istanbul Turkey Pre Review

The English Translation of the note will be available soon.

یکشنبه 19 جولای بخش ترکیه ای فستیوال اروپایی سانیسفر در استانبول برگذار می شود، که با حضور مستودون، این فلیمز، آلیس کوپر، سلیپ نات و آیرون میدن خواهد بود.
از آنجایی که گروه های انتخاب شده در این فستیوال تا حد زیادی به دزرت راک فستیوال 2007 در دبی شباهت دارد، ( که در روز اول با شرکت گروه هایی چون جانکیارد گرو-و، لورن هریس، مستودون، این فلیمز، ستون ساور، پرادیجی و آیرون میدن انجام شد) در این نوشته و چند نوشتهء بعد به "پیش بررسی" اجرای آن ها خواهم پرداخت. اگر به این فستیوال می روید، این مقاله و قسمت های بعد آن حتما برای شما اطلاعات خوبی خواهد داشت!
سانیسفر امسال شخصا برای من حکم تجدید خاطرهء روزی نوستالژیک رو داره! روزی که وقتی به پایان رسید، آرزو کردم کاش یک بار دیگر فرصت داشتم که تمام این گروه ها را یک بار دیگر، آنطور که در انتهای آن روز شناختم، با هم ببینم. پس این یک فرصت عالی ایه! اگر چه من اهل موزیک متال نیستم، ولی تا الان دیگر می دانم چطور از اجرایی که حتی به آن علاقه ای ندارم لذت ببرم! به شخصه آن فستیوال اولین تجربهء من بود و من تا قبل از آن در تصورات خودم بودم و علاقهء چندانی به گروه های "متال باز خطرناک" (!) نداشتم!! اما بعد از آن یادم گرفتم چطور متفاوت از بحث های رایج در ایران به قضیه نگاه کنم! می دانم که این موضوع در نگاه اول خیلی آماتوری به نظر می رسه، به هر حال من هم اولین بار یک آماتور بودم و حقیقت اینکه آن فستیوال نه تنها مغز من، بلکه مغز همهء کسانی که از کشورهای خاورمیانه به آن جا پا گذاشته بودند را نه تنها تکان داد بلکه ترکاند!
این را از من قبول کنید که دانلود، گوش کردن و ویدئو نگاه کردن، کی بود مانند دیدن؟ شما نمی تونید در این مورد نظری بدهید مگر اینکه به چشم دیده باشد!

***

مستودون:
یادم می آید بعد از اجرای گروه "لورن هریس"، دختر استیو هریس بیسیست آیرون میدن، مایی که (من و جمعیت) حسابی از دیدن یک چیک (داف) ذوق زده شده بودیم، داشتیم کم کم به این باور می رسیدیم که کنسرت متال نه تنها دیوونه بازی نیست بلکه بامزه هم هست! البته دقیقا تا پیش از اجرای مستودون!
خب! باید بگم گروه مستودون در یک کلام چهار تا کله خراب بی اعصابند که موزیک متال دیوانه وار و منحصر بفردی دارند، اگر چه در ایران شاید چندان طرفدارای خاصی نداشته باشند (حداقل بر اساس علایق همین 4 تا آدم متال بازی که از دوستان دورند!) آن طرف برای خود برو و بیایی حداقل در مجله ها دارند. هیچ کدام از آن ها مو بلند نیستند و هر کدام پر از تتو های رنگی، درامری که یک ستاره است و پاساژهایش شما را خیره و مبهوط خواهد کرد، گیتاریست هایی که مثل دیوانه ها فقط گیتار می زنند و گیتار را چپ و راست از کوک در می برند و سیم پاره می کنند، و در طول اجرا حتی یک کلام، با جمعیت خوش و بش نمی کنند و با هم عر می زنند و سر در گیتارشان داد می زنند! و آخر اجرا راهشان را می کشند و می روند!

پیشنهاد دوستانه:
توصیه می کنم در طول اجرا حواستون به خودتون باشه! من با جو ترکیه آشنایی ندارم اما بر اساس تجربه به شما می گویم، کلا در اجراهایی که آهنگ ها برای اکثریت آشنا نیست، جمعیت دیگر کاری به صحنه ندارند، در عوض شروع می کنند به دیوانه بازی در آوردن با موزیک کر کنندهء توی سرشون و ماش پیت زدن، (که دایره ای راه می اندازند و شروع می کنند همدیگر رو هل دادن و زدن!) خیلی ها سعی می کنند دوری کنند چون همه چیز خیلی جدی و دیوانه واره، شما هم اگر احساس خطر کردید عقب بایستید، من شخصا عقب نایستادم و همه چیز این گونه اتفاقی افتاد:
من از اجرا تقریبا هیچ چیز یادم نمی آید، بجز اینکه لحظه ای که اجرا شروع شد، ما که جلو بودیم، یهو دو تا ماش پیت درست در دو طرف مان ایجاد شد و تصور کنید اگر دو فضای خالی هر کدام به شعاع چند متر در بین جمعیتی که کاملا به هم فشرده شده اند ایجاد شود، چگونه فشار مضاعف به بقیه وارد می شود. نفس تنگی، گرمی هوا در دبی، بدن ها خیس عرق، طوری که شیشهء عینک من کاملا بخار گرفته بود و نوک پنجه هایم ایستاده بودم تا بتوانم نفس بکشم اما یک هو جمعیت شروع کرد تکان های پرتلاطمی خوردن و یک عده به طرز خطرناکی زیر پا افتادند، من جز موج دومی بودم که داشتم بر روی گروه اولی می افتادم. بین زمین و هوا بودم، پاهایم را روی زمین احساس نمی کردم، به آدم های ایستاده ای چنگ انداختم تا به روی نگاه ملتمسانهء آدم هایی که زیر پای من بودند نیوفتم که کار هردویمان زار بود! خوشبختانه اگر هل متقابل جمعیت از طرف مقابل نبود و آن صدم ثانیه ای که به تعادل رسید و دست کسانی که مارا بالا کشیدند نبود، منی که داشتم از درد داد می کشیدم و مشت می زدم، ساق پایم بدون حتم شکسته بود. خیلی خوش شانس بودم که فقط شلوار جینم! 30 سانت از پاچه جرخورد! در تمام عمرم هیچ وقت یاد ندارم در یک لحظه (که شاید هم کل آن 45 دقیقه واقعی بطول کشید) اینقدر با شبه مرگ دست و پنجه نرم و به آن شدت عرق کرده باشم بطوری که می توانستم ضخامت عرق روی تنم را اندازه بگیرم. تتوی اسپری شده ای که روی بازویم زده بودم و قرار بود تا دو هفته به قول یارو باقی بماند در همان اجرا پاک شد! در این گرداب خطرناک، یادم می آید در یک لحظه من چشمم به زوج ایرانی ای افتاد که به همراه چند نفر دیگر قرار بود تا آخر اجرای آیرون میدن با هم باشیم، پسره دستانش را از پشت حلقه کرده بود دور همسرش که کاملا بی هوش شده بود و با ته آرنجش اطرافیانش را می زد و کشان کشان، عقب عقب او را می کشید و راه باز می کرد تا "جان همسرش را نجات دهد". هنوز با این شرایط من انتخاب کردم که به جلو برم، اگرچه ردیف اول هم که به نرده ها فشرده شده بودند برای فرار از فشار لگد می زدند و من ملتمسانه می خواستم که به عقب فشار دهند! به هر حال خوشبختانه جان سالم بدر بردیم.
پیش نهاد می کنم آهنگ "بلاد اند تاندر" از آلبوم "لویاثن" را گوش کرده در کروس آهنگ که از ثانیهء 31 ام شروع می شود، تصور کنید همزمان با آن بخش لعنتی آهنگ، به این طرف و آن طرف پرت می شوید، سرتان دارد گیج می رود، و دارید سقوط می کنید، در عین حال نفس تنگی و احساس خفگی به شما دست داده، به زیر دست و پا افتاده اید و در شرایط بحرانی و نجات جان خود هستید در جایی که هیچ کس اختیار خود را ندارد... آن آهنگ در آن لحظه مثل سیخ وارد مغز شما می شود و مو به تنتان سیخ می کند، چیزی که
به طرز وحشتناکی نگران کننده و البته در نوع خود جالب است! و مسلما تنها چیزی که از اجرای مستودون به یاد دارم.

آهنگ های که پیش بینی می شود اجرا شوند:
د
Naked Burn - Divinations - Oblivion* - Crystal SKull* - Colony of Birchmen - The Czar - Megaldon* - Blood And Thunder*
و اگر کمی خوش شانس باشید:
Iron Tusk* - I Am Ahab* - The Wolf is Loose*

آهنگ هایی که با * مشخص شده اند آهنگ های مورد علاقهء من هستند. پیشنهاد می کنم قبل از اجرای کنسرت این آهنگ ها را با دید دیگری گوش کنید تا بعد از اجرای کنسرت تاسف نخورید!
د
در ادامه اجرای این فلیمز

Friday, June 10, 2011

1103 - Monogenesis

One

***

My obsession in seeking variety
and extravagant use of different colognes at any period
got cured by famous words of a woman:

A Man has to only have one specific odor at the time,
as if when someone scent it,
she could tell that he is coming around.

***

Jim Morrison would also
go through things that had a scent of his lover,
at his times of:
"Can't see your face in my mind",
Just like me!

یک

***

تنوع پرستی
و بی بند و باری های من در استفاده از انواع ادکلن را
یک زن درمان کرد، با یک جمله معروفش:

هر مرد باید تنها یک بو بدهد،
طوری که هر وقت آن بو را شنیدی
بگی فلانی همین دوروبراست.

***

جیم موریسون هم در مواقع
Can't see your face in my mind,
می رفت سراغ هر چیزی که بویی داشت
از معشوقه اش.د
درست مثل من!د
Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm