Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Thursday, May 02, 2013

1489 - Maintain The Pain

I can't!
I can't use luck!
I don't have the right to.

I was born with some talent,
I was put responsibility on his shoulder,
and I was given a specific destiny.

I can't use luck,
luck is for the ones,
who didn't have the same chance as me.

I am destined not to benefit from fortune,
because I was born to stand out.

It's a big responsibility.
It's a big responsibility on my shoulders.

I was given a gift,
I had to find it,
Revolt against everything else,
Work on it so hard,
Put it into practice,
Inspire and Make them notice
and finally accept me as a special man
and give me what I deserve just as another simple man!!

Should I be asking:
Why such a hard road God?
Or maybe:
life is this adventurous journey and unlike any other story,
nothing actually get summed up and gets it's meaning in the end?
  
نمی توانم!
من نمی توانم از شانس استفاده کنم!
من حق استفاده از شانس را ندارم.

من با استعدادی ذاتی بدنیا آمدم،
کلی مسئولیت به دوشم گذاشتند،
و مقصدی کاملا مشخص برایم تعیین کردند.

من از شانس نمی توانم بهره ببرم
شانس برای کسانی است
که فرصت مشابه من را نداشته اند.

سرنوشت من بسته به سود نبردن از شانس است
چون بدنیا آمده بودم که برجسته تر از دیگران بشوم.

مسئولیت بزرگی است.
مسئولیت بزرگی بر دوش من است.

استعدادی در من گذاشته شده بود،
که باید پیدایش می کردم،
و در برابر هر چیز دیگری شورش می کردم
و به سختی روی آن کار کرده
تا به عمل تبدیلش کرده
الهام بخش دیگران شده و به دیگران نشان داده شوم تا
مرا به عنوان مردی خاص معرفی کند
تا بالاخره چیزی را به من بدهد که حق یک انسان سادهء دیگر است!!

آیا باید بپرسم:
چرا راه به این سختی خدا؟
یا اینکه:
زندگی همین مسیر ماجراجویانه است و مثل هیچ داستان دیگری نیست که
همه چیز در آخر آن خلاصه شده و به خود معنی می گیرد؟

No comments:

Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm