Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Thursday, November 25, 2010

1042 - Rebel! (With or without a cause)

Farsi Translation or in other words illustration of the previous note is:

Wild blood has sedimented in my veins for a considerable while.
Something that means Stroke or heart attack,
A Vital event.

To regain my healthy life,
I need a heavy rush of Adrenaline in my artery,
For this I have to avenge Sevenfold,
From all the things that try to push my head down.

For this,
I'm a gunner,
Cold Pistols in my hands or in my head,
I'm seeking revenge
Although I'm a red rose inside,
Though semi withered,
Yet colourful!

And I want to untie the knots in my neck and throat,
With the power of the very few and restricted number of bullets, left.

3 weeks from now, and that's the end of everything,
And I know, there gonna be nothing after that.

There exist nothing in this world to save me,
There remained nothing
And I've gotta create that myself.
Floating in a world of Hallucinations is not my remedy.

I never wanted a long lasting life,
In fact, I don't care if I burn my life's flame
Brighter but faster and shorter,
Things that I leave from me
Will Linger on, speaking for me
Living the life!

Cause that's my soul's felicity,
And There is a use for such a thing,
It's now
Or Never...

ترجمه یا به عبارتی تفسیر نوشتهء پایینی می شود چیزی شبیه:

خون وحشی و سرکش در رگ های من دیرگاهی ست رسوب کرده است،
چیزی که به معنای حملهء قلبی یا مغزی،
پدیده ای مرگبار است.

برای بازیابی زندگی سالم،
به جریان شدیدی از آدرنالین در شریان هایم نیاز دارم،
برای این، باید خونخواهی کنم 7 برابر،
از تمام چیزهای باقی مانده ای که سر من را به پایین فشار می دهند!

بدین سان است که من
یک تفنگدارم،
پیستول های سرد در دستانم یا در سر،
جویای انتقام ام
گر چه درونم به مانند گل سرخ،
هرچند نیمه پلاسیده،
امــــا هنـــــوز رنگ دارد!

می خواهم به زور تعداد گلوله های محدود و ناچیزم
گره های گردن و درون گلویم را باز کنم.

3 هفتهء دیگر پایان همه چیز است،
و من می دانم بعد از آن دیگر هیچ چیز نیست.

چیز بیشتری در این دنیا برای نجات من وجود ندارد
باقی نمانده است
و باید خود آن را خلق کنم.
غرق شدن در دنیای توهمات راه چاره من یکی نیست.

من هیچ وقت زندگی طولانی ای نخواستم،
در واقع اهمیت نمی دهم اگر شعلهء زندگیم را
پرنورتر اما سریع و کوتاه تر بسوزانم،
مسلما چیزهایی که من از خودم بجا خواهم گذاشت
برای سال ها به جای من صحبت خواهند کرد
و به زندگی به جای من ادامه می دهند!

چون این اقتضای روح من است،
و برای چنین چیزی مورد مصرفی وجود دارد
یا الان
یا هیچ وقت...د

No comments:

Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm