My Manager came to me that day after calling off the recording session, and asked me with serious look:
"Kid, Have you ever taken a looked around you lately? Even that simple weblog that you'd write something casual on it is not a blog anymore, Your notes lately doesn't have that creativity you used to have anymore, and all these drafts and unfinished writings wont get you publish a book, You can't write a lyric for your songs, You can't find a decent sound or make one of your own to finish the goddamn song! You're not clicking goddammit!"
while the ice cubes in the whiskey glass in his left hand was shaking like the trill in his voice, he hit the door with the other hand and add with serious anger:
"You need to work out your love life as soon as possible! I don't care which one you wanna go for, Whatever you do Just make that damn fucking decision! Be fucking quick for God's sake!"
مدير برنامه هام اون روز بعد از كنسل كردن ضبط، اومد طرفم و خيلي جدي ازم پرسيد:
"پسر، جديدا دوروبرت رو نگاه كردي؟ اون وبلاگ ساده اي كه هر روز يه چيزي توش مي نوشتي هم ديگه وبلاگ نيست، نوشته هاي اين چند وقتت هم اصلا خلاقيت گذشته ات رو نداره، اين همه نوشته هاي نصفه و نيمه كه دوروبر خودت ريختي رو كسي كتاب نمي كنه، واسه آهنگات حتي نمي توني ليريك بنويسي، 4 تا صداي خوب نمي توني انتخاب كني يا بسازي، تا آهنگ لعنتي رو تمومش كنيم! نيستي لعنتي!"
بعد در حالي كه يخ ليوان ويسكي توي دست چپش كليك كليك داشت مثل صداش مي لرزيد، با اون دستش مشت زد به در و با عصبانيت ادامه داد:
"تو بايد مسئلهء زندگي عشقي ات رو زودتر حلش كني! دنبال كدومش مي خواي بري من اهميت نميدم، هر غلطي مي كني فقط تصميم لعنتي تو بگير مرد! به خاطر خدا زودتر!"د
"Kid, Have you ever taken a looked around you lately? Even that simple weblog that you'd write something casual on it is not a blog anymore, Your notes lately doesn't have that creativity you used to have anymore, and all these drafts and unfinished writings wont get you publish a book, You can't write a lyric for your songs, You can't find a decent sound or make one of your own to finish the goddamn song! You're not clicking goddammit!"
while the ice cubes in the whiskey glass in his left hand was shaking like the trill in his voice, he hit the door with the other hand and add with serious anger:
"You need to work out your love life as soon as possible! I don't care which one you wanna go for, Whatever you do Just make that damn fucking decision! Be fucking quick for God's sake!"
مدير برنامه هام اون روز بعد از كنسل كردن ضبط، اومد طرفم و خيلي جدي ازم پرسيد:
"پسر، جديدا دوروبرت رو نگاه كردي؟ اون وبلاگ ساده اي كه هر روز يه چيزي توش مي نوشتي هم ديگه وبلاگ نيست، نوشته هاي اين چند وقتت هم اصلا خلاقيت گذشته ات رو نداره، اين همه نوشته هاي نصفه و نيمه كه دوروبر خودت ريختي رو كسي كتاب نمي كنه، واسه آهنگات حتي نمي توني ليريك بنويسي، 4 تا صداي خوب نمي توني انتخاب كني يا بسازي، تا آهنگ لعنتي رو تمومش كنيم! نيستي لعنتي!"
بعد در حالي كه يخ ليوان ويسكي توي دست چپش كليك كليك داشت مثل صداش مي لرزيد، با اون دستش مشت زد به در و با عصبانيت ادامه داد:
"تو بايد مسئلهء زندگي عشقي ات رو زودتر حلش كني! دنبال كدومش مي خواي بري من اهميت نميدم، هر غلطي مي كني فقط تصميم لعنتي تو بگير مرد! به خاطر خدا زودتر!"د
3 comments:
پسر
اين پستت ياد دو سال پيش همين وبلاگ انداخت منو
برديم به قديم
ميرفتيم
ميومديم
روزي يه پست ميخونديم
هنوز ياد اون پستت ميافتيم
كه گفته بودي
touching you , again and again , pop corn...
يه چيزي تو همين مايهها
يادت مياد
واي خدا
چه حس عجيبي دادي بهم يهو
دمت گرم
من يه چيزي بگم
حالت به هم نخوره اما منم انتخابام واسه ولگردي همين موزيكان و باورت نميشه با اينكه از كورن بدم مياد از اين يه دونه ترك لذت ميبرم
يه تصحيحي بكنم كامنت قبليو
دو سال پيش نه
چهار سال پيش بود كه هر روز مينوشتي و اون پست هم مال همون موقعست
رفيق من وبلاگتو ميخونم
همين
از خدامه كه موزيكتم بشنوم
ميشه به اين زودي يا نه ؟
جای مشتش رو در موند ؟
Post a Comment