Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Monday, May 31, 2010

960 - Trout Fishing In Noir York

Wanna Know what I do for living?
I do fishing in every kind
in this city
With a hand as lengthy as a Rod
and Hair as long as a string
and finger like angle
with all the maggots inside!

مي دانيد اينجانب براي زنده ماندن چكار مي كنيم؟
از شما چه پنهون
كه با دستي كشيده چون چوب
و مويي بلند به مانند نخ
انگشتي به سان قلاب
و تمام كرم هاي درون
در همين شهر
همه جوره ماهيگيري مي نماييم!د

Wednesday, May 26, 2010

959 - Waiting for the night

My Manager came to me that day after calling off the recording session, and asked me with serious look:

"Kid, Have you ever taken a looked around you lately? Even that simple weblog that you'd write something casual on it is not a blog anymore, Your notes lately doesn't have that creativity you used to have anymore, and all these drafts and unfinished writings wont get you publish a book, You can't write a lyric for your songs, You can't find a decent sound or make one of your own to finish the goddamn song! You're not clicking goddammit!"

while the ice cubes in the whiskey glass in his left hand was shaking like the trill in his voice, he hit the door with the other hand and add with serious anger:
"You need to work out your love life as soon as possible! I don't care which one you wanna go for, Whatever you do Just make that damn fucking decision! Be fucking quick for God's sake!"

مدير برنامه هام اون روز بعد از كنسل كردن ضبط، اومد طرفم و خيلي جدي ازم پرسيد:

"پسر، جديدا دوروبرت رو نگاه كردي؟ اون وبلاگ ساده اي كه هر روز يه چيزي توش مي نوشتي هم ديگه وبلاگ نيست، نوشته هاي اين چند وقتت هم اصلا خلاقيت گذشته ات رو نداره، اين همه نوشته هاي نصفه و نيمه كه دوروبر خودت ريختي رو كسي كتاب نمي كنه، واسه آهنگات حتي نمي توني ليريك بنويسي، 4 تا صداي خوب نمي توني انتخاب كني يا بسازي، تا آهنگ لعنتي رو تمومش كنيم! نيستي لعنتي!"

بعد در حالي كه يخ ليوان ويسكي توي دست چپش كليك كليك داشت مثل صداش مي لرزيد، با اون دستش مشت زد به در و با عصبانيت ادامه داد:
"تو بايد مسئلهء زندگي عشقي ات رو زودتر حلش كني! دنبال كدومش مي خواي بري من اهميت نميدم، هر غلطي مي كني فقط تصميم لعنتي تو بگير مرد! به خاطر خدا زودتر!"د

Monday, May 24, 2010

958 - Bad APpLe

You are beautiful...
No Matter what I say!

تو زيبايي...
حالا هر چي من دلم مي خواد بگم!د

Wednesday, May 12, 2010

957 - Ballad Of An Iranian Thin Man

مشكل بلاگ نوشتن در اينست كه
تمام روزو ميشيني روي كونت
روي صندلي
توي خونه،
دور از اجتماع،
بدون هر گونه فعاليت اجتماعي،
نيستي كه ببيني يكي مثل ايديتو با يه دختره توي خيابون
تا بفهمي يه چيزايي هست توي زندگيت
كه خيلي وقته گم شده!

ميري موزيك گوش مي كني، فيلم مي بيني،
شايد چهار خط كتاب خوندي، يا كافي شاپ رفتي
با 4 تا دختر و پسر كند مغز تر از خودت،
دور سر خودتون مي چرخين با تفكرات خوشمزه تون حول موضوعات مناسب گروه سني الف!
بعد از چند جلسه،
از اينم پر نميشي،
يا خودت سرخورده ميشي يا يكي زيرآب تو ميزنه
چون طرف خاك بر سر، شك كرده حالا كه تو فلان روز كنار فلان دختر نشسته بودي
پس حتما تا حالا باهم رو هم ريختين!
اول و آخرش برمي گردي سراغ همون فيلم و موزيك و...
شايد از همونا يه چيزي پيدا كردي كه در موردش رويا پردازي كني
و يه چيزي توي بلاگت بنويسي!
چيزي كه معمولا يه تم اروتيكي هم بشه بهش چسبوند! تا خـفـن بشه!
آپديت كه كردي، يه كم اينور تر
يه چيزي توي يه بلاگي مثل ايديت مي خوني
كه رو دستته؟ غير قابل باوره؟
خلاصه چيزي اون قدر مافوق تصور يكي فقط مثل تو
كه ميري اسمشو مي ذاري به قول خودت: "خفن انگاري"!
مردمو به اين فكر مي اندازي:
"بعضي ها همين نزديكي ها چه زندگي تاسف آوري كه ندارند!"

غوطه ور ميشي در ارتفاع صفر متر بالاي سطح گه
از اونجايي كه چيزي نداري كه به خاطرش اعتماد به نفس داشته باشي
شروع مي كني آدم ها رو از اون پايين نگاه كردن
و اصلا به اين موضوع حتي نزديك هم نميشي
كه اين اون ها نيستن كه تو رو از بالا نگاه مي كنن،
تو توقع نداري كه ديگرانو در حد و اندازه اي بيشتر از اون چه كه هستي ببيني
جرات نمي كني!
اهميت هم نمي دهي!
نگران اين موضوع نيستي كه زندگي مفيدي نداري!
بين تمام روتين هاي زندگي،
تمام اون چيزي كه نگرانت مي كنه
اينه كه چي شد كه 52 تا ويزيت ديروزت، شده 43 تا!
يا حتي بالاتر از اون
چرا ويزيتور هاي پدر سوخته اي چون ايديت
از توي دست خر بيشتر هستن و حتي تعداد كامنت هاي دخترونه اش بيشتر!

شروع مي كني كامنت دادن براي وبلاگ هايي كه آدماش
كمابيش مثل خودت از كمبود روابط انساني رنج مي برن
و هر روز كامپيوتر شونو به اميد دريافت هر نوع ممكني از پيغام روشن مي كنن!
كامنت دوني تو پر مي كني از كامنت هايي كه صرفا در حد اين هستن كه زري زده باشن!
يه مدت حس مي كني بد نيست - كفايت حالت رو هم مي كنه!
اما بعدش هست كه اوضاع كم كم عادي ميشه و از اون طرف ايديتو مي بيني كه انگار داره از همه لب و دل و قلوه مي گيره
اون موقع است كه سعي مي كني براي پر كردن خلا درونت
بري از قول ايديت كامنت بذاري اين ور و اون ور
براي تك تك "معشوقه ها" و "طرفدارها" و "خواننده هاش"
تا "كسب" و "كار" و "زندگي" شو كساد كني،
و مردمو به اين فكر بياندازي:
"اما يه سري خاصي از مردم، واقـــعـــا زندگي تاسف باري دارند!"

تنها مشكل وبلاگ نوشته همينه!
والا بلاگ نوشتن همه اش مزيته!
تو در روز مقداري از وقتت رو ميذاري براي فكر كردن
مقداريش رو تمرين نوشتن مي كني،
و اين وسط بعضا شخصيت هايي دوست داشتني، واقعي، خواندني، فاك كردني مي بيني
يا با يه سري آدم از انواع علاقه مندان و دوستدارانت گرفته،
تا انواع آدم هاي متملق، فضول، حسود، نمك به حروم،
و كساني كه مي خوان مثل تو باشن، مثل تو بنويسن،
حتي برنگ و سبك تو وبلاگ داشته باشن،
يا كساني كه ميان و ميرن تا بگن بلدن و نشون بدن كار خفني هم نيست مثل تو نوشتن،
يا افسرده هايي كه با اين شرط مي نويسن كه از بدبختي هاشون بگن،
تا كلي ديگه از انواع جانور متزلزل، نامطمئن، چيپ، پوچ،
ديوانه، ساده، دروغگو، دزد ادبي و عجيب و غريب آشنا ميشي
و جامعه اي كه درونش زندگي مي كني رو بهتر و عميق تر حس مي كني!
و سطح خودش و مردمانش رو همچين محك مي زني...!
مقايسه مي كني و خودتو به اين فكر مي اندازي كه:
"مردم بايد... خيلي..."

اينطور نيست مستر جونز؟

Tuesday, May 11, 2010

956 - Vermilion

According to the denied accessibility to a website
Such as Last.fm
We've got to cry at country's Cyber Crime Laws,
With the Help of our Genital organs!

با استناد به عدم امكان دسترسي به سايتي چون
Last.fm
بايد به حال قـوانين جـرائم رايانه اي كشور گريست،
به كمك انـدام هاي تـناسـلي!د

Monday, May 10, 2010

955 - 5 Executed in Iran

Life to a man like me
is like a movie
with such a name:
"No Country For Gone With The Winds".

زندگي براي چون مني
به مانند فيلمي ست
به نامي همچون:
"كشوري براي بر باد رفتگان نيست".د

Sunday, May 09, 2010

954 - Sum Up! One Hell of aaa

Guess they want me to summarize the 2 previous notes in a sentence!
Well, Here it Goes:

"If you're going down to hell, Don't bother trying to take me with you!"

گويا از ما مي خواهند كه 2 نوشتهء قبلي را در يك جمله خلاصه نماييم!
خب بفرماييد:

"اگر شما مي خواهيد به جهنم برويد، سعي نكنيد كه بخواهيد مرا با خودتان ببريد!"د

Monday, May 03, 2010

953 - Profanity! One Hell of aaa

According to the "Wise and sharp look" of some assholes who said I don't have what it takes to see the achievements they got during Iran's Post Presidential Election unrests, for the price they paid:

Words!
Words!
And It's all Words!
I wonder what else do these people care about in life but each other's words!

I never cared, How much people's miserable life in here
depends on what relatives, neighbors and all the others may say about them!
Screw you and your fucked up life!
But
I can't understand,
What makes these "words" THIS valuable so that
They take so many of you people
to count even not a word, but a hint to a statement from a Governor presentor on TV
saying: "Maybe some have problem with the system"
not only as valuable as the blood of one, but hundreds!!
Oh God!
You ARE a disgrace to all humanity, life, and Ferdowsi's epics!

You deluded People!
You People of talks!
Talks of Slogans, Plaudit, Flattery, and insincere Compliments!
You people of spreading the big fat lies as a common thing!
You may be able to sit with your own type on your asses
and tell epopees about everything you do!

But All you so called fucking heroes:
If you weren't dead, you would not scorn value of one's blood and life
And If you were alive, then you would not do Existence instead!
If you were loyal, you'd be straight with yourself
ANd If you had eyes to see, then you'd take a look around
and If you had wisdom, You'd ask yourself
What major thing you changed
All you who's slogan was "Change"
During a year?
Where did they stand back, so you could have taken something back?
Where are you today?
Where is your leader?
and Where do you see yourself in the next 5 years?!
and...

***

Wise (!) and
Sharp Looks (!) and...
Oooh Bollocks!

در راستاي نگاه "ظريف و تيزبين" نمونه اي از يك خروار دست خر
اندر اين باب:

حرف!
حرف!
و فقط حرف!
به اين مي انديشم كه اين مردم چه چيز مهمي در زندگي بجز حرف يكديگر دارند؟

من هيچ وقت اهميت ندادم، زندگي تيره بخت اكثر مردم
چقدر به حرف اقوام، همسايه و اين و آن و به طور كل به همان "مردم" معروف بستگي تام دارد!
گور پدر خود و زندگي نكبت بارتان!
اما
من نمي توانم درك كنم،
چه چيزي در "حرف" اينقدر اهميت پيدا مي كند
كه عدهء زيادي از شما را تا آن جا پيش مي برد
كه حرف كه چه عرض كنم، "اشارهء" يك "كارشناس دولت"
شامل گزاره اي 5 كلمه اي همچون "مشكل عده اي با ولايـت فـقـيـه"
ارزشي برابر و هم ردهء خون نه يك انسان بلكه ده ها قرار مي گيرد؟!!!
خداوندااااااا!
شما ننگ انسان و جان و شعر فردوسي پاكزاد هستيد!

اي حماسه سازان متوهم!
شما ملت حرف!
شعار، تمجيد، تملق و تعارف!
شما مردم مروج بزرگ ترين و كثيف ترين انواع دروغ هاي معمول!
شما شايد بتوانيد با انواع خودتان ساعت ها بنشينيد
و در مورد هر چيزي حماسه سرايي كنيد!

اما شما مردمان حماسي!
اگر مرده نبوديد ارزش خون و جان را اينطور پايمال نمي كرديد
اگر زنده بوديد، زنده گي نمي كرديد،
اگر صادق بوديد با خودتان رو راست مي بوديد
اگر چشم داشتيد، به اطرافتان نگاه مي كرديد
و اگر عقل داشتيد از خودتان مي پرسيديد
بعد از گذشت يك سال
چه چيزي را تغيير داديد
اي كساني كه "تغيير" را شعار كرده بوديد؟
كجا پيش نشستند كه پس گرفته باشيد؟
امروز كجاي كار هستيد؟
رهبرتان كجاست؟
5 سال ديگر خودتان را كجا مي بينيد؟!
و...

***

ظرافت(!)
تيزبيني(!)
پدرسوخته ها!د

Sunday, May 02, 2010

952 - Bullshit! One hell of aaa

Saga!
Khordad Saga*!
What the hell is this so called "Khordad Saga"
that people are making a propaganda out of it,
Like it's an anniversary or something!

Hey Listen Up!
I don't have the mind to understand
what major thing or something so called saga you did last Khordad;
Got Beaten? tortured? raped? shot and killed?
And what did you really achieve above all those greatest ugly things that went on
that you are treating yourself this poetic and heroic today!
I don't even ask!

Get your ass down from clouds above, my silly friends!
You are living down here in hell!

* - Khordad, Gemini Actually, Name of The 3rd Iranian Month, The month that the election fraud went on last year.

حماسه!
حماسهء خرداد!
اين "حماسهء خرداد" ديگر چه زهرماري است
كه تبليغش را مي كنند،
مثل اين كه سالگردي، چيزي باشد!

ببينيد!
من واقعا مغز اين را ندارم كه هضم كنم،
خرداد پارسال، شما چه حماسه اي انجام داديد؛
كتك خوردن؟ - شكنجه شدن؟ - مورد تجاوز قرار گرفتن؟ - كشته دادن؟
و بالاتر از تمام اينها، به كجا رسيده ايد امروز
كه اينطـــور حـمـاســي با خودتان درگير مي شويد!
نيازي به پرسيدن نيست!

از روي ابرها پايين بياييد دوستان ابله من!
شما داريد اين پايين در جهنم زندگي مي كنيد!د

Saturday, May 01, 2010

951 - Liturgy! One hell of aaa

God!
Oh dear God!
You're the one who sees me in this darkness
Drunk in bed
numb in my body
Alcohol in vein
And thirsty... deep down my dry, shrinked brain...

Listening to Manson's lullabies,
you know? Marilyn Manson
You know?

I could have used a stormy weather tonight till morning...
And you could have pissed your rain of mercy on us...
So?

So What the hell god???
God?
Oh God!
Oh...
Goddd...
Hmmmmmm....
Uhhhhh....

خدا!
اوه خدا!
تو تنها كسي هستي كه مرا مي بيني در اين تاريكي
مست در تخت خوابم
بي حسي در بدنم
الكل در رگ هايم
و تشنه... تا عمق مغز چروكيدهء خشكيده ام...

گوش مي كنم به لالايي هاي منسون،
مي دوني؟ مرلين منسون
مي دوني؟

من مي تونستم امشب از يك آسمان توفاني تا صبح استفاده كنم...
و تو مي توانستي باران رحمتت را بر ما بشاشاني...
خب؟

خب چي شد خدا؟؟؟
خدا؟
اوه خدا!
اوه....
خدااا....
هوووووووووووم...
آه ه ه ه ه...د
Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm