Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Friday, August 03, 2012

1219 - Estranged

If you ask about me and my type
I shall say
I never saw any of the greatness of Iran!

It was all the great characteristics
and high personality of our parents
who was like they were
raised in a society other than Iran
and raised us the same way, even better.

The world we knew out there
was always in total contradiction,
way too dark and ofcourse
too sad than our warm private family atmosphere!

In a situation this despicable
How can you expect me
to respect the kind of people
who doesn't respect for which
that are the very basic values of life?

Either they have forgotten about it little by little
or maybe they even did not learn about it at all,
like so many of my generation,
who live like they a a bunch of sperms
that were supposed to go down and waste
but accidentally were happened to burst right into this world,
this corner of the world,
with no warden around!
Now they have even become an actual problem
Beasts Full of holes in their souls
and their Morality,
psyche
and behavior!

They have made a world in which
There is no erotism
There is no satisfaction
There is no soul
Or psyche.
And about behaviour...
there is no maturity in behaviours,
and not a bit sense of responsibility!

In a word,
there is no awareness or recognition of one's human self!

This is where you look full of sick obsessions
and unsolved knots,
and I
simply look like a rude, vile, traitor, motherfucking son of a bitch...

who if we look at ourselves fairly,
in some senseless manner, even stupid
have a right to be what we are, truely!
Ha ha ha ha

***

What I learned or was exposed to in my childhood
I barely forget after all these years.
As a child I saw something
like a light in the dark
like a sweet memorable taste in our constant bitterness of our fates
or any other contradictory description you could think of!
and I always tried to keep that little flame alive and lightened
while so many people around me
went and built their lives
on the basis of the absolute darkness of the sick life on this corner of earth,
or adapted themselves with,
just for means of getting to know the rules of how world really works out!

Although we both gained nothing;
Neither did I found that valuable thing
that I always yearned for something alike,
nor did them who blindly went to find a way
that this only dark weird world they ever knew would work for them
but faded away in darkness and gone with the way the wind blew.

But there is one thing here
which makes all the differences between us
and that is:
Not only I didn't lose mySELF,
I did not lose that little lighting flame either!

Have a wonderful "Night"!

از من و هم تیپ هایم بپرسید
باید بگویم
از بزرگی ایران چیزی ندیدیم!ا

همه اش بزرگ منشی پدران و مادرانمان بود
که انگار قبل از این
در جامعه ای غیر از ایران بزرگ شده
و ما را هم به همان شیوه، حتی بهتر بزرگ کردند.ا

دنیایی که ما آن بیرون شناختیم
همیشه در تضاد کامل
تاریک تر و صد البته
غم انگیز تر از جمع گرم و خصوصی خانواده مان بود!ا

در موقعیتی چنین نفرت برانگیز،ا
چطور می توانید از من توقع داشته باشید
برای مردمی ارزش قائل باشم
که برای من و ارزش های واضح انسانی
ارزشی قائل نیستند؟

ارزش هایی که یا کم کم فراموش کرده اند
یا شاید هم هیچ وقت یاد نگرفته اند
مثل خیلی از این هم نسل ها،ا
که چنان زندگی می کنند
که گویی یک سری اسپرم بوده اند
که تصادفا هل داده شده اند در این دنیا،ا
این گوشه از دنیا،ا
بدون صاحاب!ا
حالا شده اند یک مشکل بالفعل
یک موجود پر از خلا های روحی
اخلاقی
روانی
رفتاری!ا

دنیایی ساخته اند که در آن
هیچ اروتیسمی نیست
هیچ چیز ارضا کننده نیست
روحی نیست
روانی نیست
و رفتار...ا
نه بلوغ و پختگی رفتاری هست
و نه هیچ گونه مسئولیت پذیری کرداری!ا

در یک کلام
هیچ شناختی از خود انسانی نیست!ا

همین جاست که شما ها پر از عقده های روانی
گره های کور و باز نشده به چشم می آیید
و من
به سادگی یک فرد شرور، گستاخ، دهن گشاد و وطن فروش، مادر به خطا...ا

که به طرز مضحک و احمقانه ای
هر دو طرف برای بودن آنچه که هستیم
واقعا حق داریم!ا
ها ها ها ها ها

***

چیزی که در بچگی با آن آشنا شدم را
در طول سال ها به زحمت فراموش کردم،ا
در بچگی چیزی را دیدم
بمانند نوری در تاریکی
مثل مزه ای شیرین و به یاد ماندنی در تلخی همیشگی تقدیر لعنتی مان
یا هر تعبیر دیگری همینقدر متضاد!ا
همیشه سعی کردم نورش را زنده و روشن نگه دارم
در حالی که خیلی ها دوروبرم رفتند و
به خاطر پیدا کردن رگ خواب دنیای بیمار این ور دنیا،ا
زندگیشان را بر اساس تاریکی اش بنا کردند و وفق دادند.ا

اگر چه هیچ کدام چیزی بدست نیاوردیم؛
نه من آن چیز ارزشمندی
که همیشه مشابه اش را می خواستم، یافتم
نه آن هایی که ناگزیر برای پیدا کردن روش زندگی
در تنها دنیای عجیب و تاریکی که شناخته بودند
کورمال کورمال با جهت باد رفتند یا برده شدند و محــــــــو!ا

اما یک چیز اینجاست
که تفاوت ما دو تا رو با هم مشخص می کنه
و اون هم اینکه:ا
من نه خودم را از دست دادم
نه آن کورسوی نور را!ا

ا"شب" تان خوش!ا

No comments:

Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm