Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm

Thursday, March 26, 2009

816
Poles Apart

A Big Grey City, A Green Park
So Many Grey People In Black, A Yellow Bench
A Colourful Woman at that End of the bench, With a Natural Born Blue man at this End
A high Maintenance Talkative Woman That side, a Quiet Self Paying Man This Side
One You, one Me
A Sparrow on the Tree, a Piece of its crap on the ground
One You, One You
A Staring at the ground Man, Smirking, Whose Curely Hairs has convered his ears
One Me, One Me,
whose Silence Yells out
So Much louder than your voice
Doesnt tell you to cheat
but Yells:
Be Mine for a while,
Before you are forever gone!
And Then
Get out the door
Before I tell you so!i
.
.
.
But The Thing is:
You Just Dont Hear it!
Cuz You're Talkin so loud about your So "Very Romantic" relationship,
Way Louder than you'd ever know!i

يك شهر بزرگ خاكستري، يك پارك سبز
كلي آدم سياه پوش خاكستري، يك نيمكت زرد
يك زن رنگارنگ اون سر نيمكت، با يك مرد آبي مادرزاد اين سر
يك زن حراف پرخرج اون طرف، يك مرد ساكت خود خرج اين طرف
يك تو، يك من
يك گنجشك بالاي درخت، يك تيكه عن اش روي زمين
يك تو، يك تو
يك مرد خيره به زمين، با پوزخند، كه موهايش گوش هايش را برايش گرفته
يك من، يك من
كه سكوتش داد مي زند
خيلي بلندتر از صداي تو
كه نمي گويد: خيانت كن!
فقط داد مي زند:
براي مدتي مال من باش،
قبل از اينكه براي هميشه رفته باشي!
آن گاه
از آن در بيرون برو
قبل از آنكه بهت بگويم!
.
.
.
اما مسئله اينجاست:
تو نمي شنوي!
تو بلند تر از آني كه بداني
داري در مورد رابطهء "خيلي عاشقانه" ات بلند بلند حرف مي زني!

Thursday, March 19, 2009

815
Happy New Year, My Fellow Iranians

چهارشنبه سوري...:

همه جا بوي سال نوي ايراني رو ميده،
حتي در فيس بوك: سبزي پلو با ماهي، سيگارت، چهارشنبه سوري، عيدي...
فرستادن تبريك و سفارش از روي آتش پريدن و غيره...

من؟
چه حسي مي تونم داشته باشم؟
يك پيغام مي فرستم: [...] عيد سنت پاتريك خوشي براي كساني كه اونو جشن مي گيرن آرزو مي كنه! و دلش براي آبجوي "گينس" نوشيدن و شام خوردن در دهكدهء ايرلندي ها و همزمان نواخته شدن چند آهنگ توسط "سر باب گلدوف"* تنگ شده!

***

همان شب،
من توي يه جشن چهارشنبه سوري هستم
توي يه باغ يه جايي كه پليس هم خسته ميشد، حتي اگر گزارشي هم بهش داده بشه!
با معروف ترين Dj شهر.
يه عده مي رقصند،
يه عده تو بغل همديگه،
كنار زمين رقص،
كنار آتش،
يا اون پشت توي ماشين،
در حال دود كردن و مشروب نوشيدن...

دخترهاي مست
يا بعضي كه به طور واضحي روي دراگ اند،
با هم مي رقصن
يا در يكي دو مورد لباسشونو در ميارن...

بعضي
يه پك از سيگارتو مي خوان،
يا از مشروب توي فلاسك توي جيبت،
لاس مي زنن باهات،
با موهات بازي مي كنن،
مي خوان باهات برقصن،
شماره تو مي خوان،
بوسه،
بغل كردن،
و خيلي چيزاي ديگه
بدون هيچ دليل!
يه Wild Party به مصداق هاي متعدد!
كه شايد خيلي از شماها مي خواستيد اونجا باشيد...

اما من نه!

چه دلايلي وجود داره؟
كه من گينس خوردن و بازوي دختراي ايرلندي دور گردنم و اون خنده هاي عميق توي عكس و كلاه هاي بلند سبز رو مي پسندم،
نمي دونم،
اين چيزي در عمق منه،
سخته براي توضيح دادن!

***

كمي ديرتر، همان شب
من كامنت يك دوست ايراني مو روي پيغام تبريكم به مناسبت عيد سنت پاتريك مي گيرم:
واو... خدايان و الهه ها در خلق تو به عنوان يك ايراني مرتكب اشتباه شده اند!

و من به خودم ميگم،
چقدر ناراحت كننده است!
منظورم اينه كه
چقدر اين قضيه تاسف برانگيزه!
هم براي من كه بيگانه وار نام ايران رو يدك مي كشم،
يا ايراني كه در عوض بيگانه وار با من رفتار مي كنه،
يا دوستان ايراني من كه به نوعي از نداشتن رگ و استخوان يك ايراني چون من بر آشفته اند.

من برآشفته نيستم!
عصباني هم نيستم!
با اين وجود مثل يك گلوله در سرم مي مونه،
"خدايان و الهه ها اشتباه كردن در خلق تو به عنوان يك ايران..."
هر باري كه توي ذهنم مي خونمش،
مشت مي زنه تو صورتم،
مي كوبه به سينهء من،
هل ام ميده عقب،
پس مي زنه منو.
جواب مي خواد
دليل مي خواد.

من نمي تونم بگم!
اما در عوض
مي تونم نگاه كنم!
نگاهي عميق و نافذ در چشمان تو و هر كسي كه جواب مي خواد.




در هر صورت
سال نو همگي مبارك!




* - Sir Bob Geldof نوازنده، بازيگر و ابداع گر كنسرت هاي معروف Live 8 كه براي كمك به مردم آفريقا در دنيا برگزار مي شوند. او لقب Sir و همچنين قسمت اعظم شهرتش را به دليل اعمال خير خواهانه اش گرفته و شخصي شوخ طبع و مورد احترام مردم ايرلند و سراسر دنيا مي باشد. او علاوه بر فعاليت هاي خيرخواهانه اش، در كنار نوازندگي و خوانندگي، در چند فيلم هم ايفاي نقش كرده كه فيلم معروف The Wall از گروه Pink Floyd از آن جمله است.

Sunday, March 15, 2009

814
Black Sheep

It's Such an insecure Society in here!i

The Girl Claims such words from me
that If Leaked to News Services,
I'd be convicted as the Liar Of the Century!i

One of my few Allies And I
Are sitting in a Taxi and talking about life aborad.
Result?
The Driver Claims a percentage of his financial problems from us too!i

You See?
People want to charge us for their own problems!i

I Can expect a knock on my door tomorrow having some one claiming that
This Black Infant is my fault too!i

Sign.
Concerned Caucasian (Former Iranian idiot)i

جامعهء نا امني شده است اينجا!

دخترك كلماتي را از من طلب مي كند
كه اگر نزد سرويس هاي خبري لو برود،
من را متهم‌ به گفتن بزرگترين دروغ قرن خواهند كرد!

من و يكي از معدود هم پيمانانم
در تاكسي نشسته ايم و در مورد زندگي در آن ور آب حرف مي زنيم.
نتيجه؟
راننده درصدي از مشكلات مالي اش را نيز از ما طلب مي كند!

ميبيني؟
اين روزها همه مشكلاتشان را به من نسبت مي دهند!

همين فرداست كه يكي در خانه را بزند و بگويد:
اين بچهء سياه هم تقصير من است!

امضا:
مضطرب سفيدپوست (ايديت ايراني سابق)

Friday, March 13, 2009

813
Dirty Little Game

As I Close My eyes
All I See is
A Girl Tied to a Bed.i

You Don't Trust Anybody
Until You Really Need to!i

You Gotta Trust Me!
Cuz I Think You need My soul!i

چشمانم را كه مي بندم
تمام آن چيزي كه مي بينم
دختري است كه به تخت بسته شده است.

به كسي نبايد اعتماد كرد
تا زماني كه واقعا نياز داشته باشي!

تو بايد به من اعتماد كني!
چون فكر مي كنم به روح من نياز داري!

Monday, March 09, 2009

812
Free Bird

The Sound of An Airplane's Engine
Balls A Piece of Cloth
Stuffs it in my idiot Throat
In a way to be called: Sob!i

A Sob which is a reminder of the Season when Airplanes Migrate to other lands.i

Sign.: One left Feather Of a Plane

صدای موتورهای هواپیما
پارچه ای را گوله می کند
می چپاند ته حـلق احمقم
طوري که اسمش را بشود گذاشت: بغض!

بغضی که یاد آور فصل کوچ هواپیماهای مهاجر به سرزمين هاي ديگرست.

امضا: پر جداماندهء هواپيما

Thursday, March 05, 2009

811
Crispy News

Breaking News:i

A Few hours Ago
In his own car
at his parking Lot
Idiot Was Stuck
in Himself
For an hour and 20 minutes!i

***

Hereby
We would like to thank for the couragous act of the Hands forces
for Showing up right there on the pin, right time
Which Resulted in taking Idiot out.i

***

Let The Engine Sleep!i

Put Your Feet up on the wheel,
Listen to your favorite songs
Drink Beer and
Stare at the bulb on the Ceiling of the Parking Lot.
Ask yourself Different kind of Whys!
And
Admit that your life is Crap!i

خبر فوري:

چند ساعت پيش
ايديت به مدت يك ساعت و 20 دقيقه
توي ماشين خودش
و در پاركينگ خانه اش
حبس شده بود
در خودش!

***

بدينوسيله
مراتب تشكر و قدرداني خود را از حركت شجاعانهء نيروي محترم و زحمتكش دست
در حضور به موقع بر روي دستگيرهء در و بيرون آوردن ايديت
را ابراز مي داريم.

***

بگذاريد موتور ماشين استراحت كند!

پايتان را روي فرمان بگذاريد
موزيك مورد علاقه تان را گوش كنيد،
آبجو بخوريد و
به چراغ پاركينگ خيره شويد.
از خودتان انواع اقسام چرا ها را بپرسيد
و
قبول كنيد كه زندگي شما به گندي تاپاله است!

Wednesday, March 04, 2009

810
I won't be hurt anymore

u know what pain is?
More than a Feeling,
It's A Simple Reminder of what you should have done but you were ignoring to do so.i

مي دوني درد چيه؟
بيشتر از اينكه يك احساس باشد،
يك يادآوري ساده است از كاري كه بايد انجامش مي دادي اما در انجام دادنش كوتاهي كردي!

Monday, March 02, 2009

809
Idiot's Psychedelic Existence

"nothing"
has become my motivation for living!i

It's Like
I Wake up everyday for "nothing"i

I Work For "nothing"i

I fall in love for "nothing"i

I Break up for "nothing"i

I am Mum because of "nothing"i

I only listen cuz my comment is "nothing"i

I Dont Respond cuz my feelings are "nothing"i

I Slam The door at my back for "nothing"i

I've got things to say, full of "nothing"i

I Drive on the loneliest roads for "nothing"i

So I Think I Breathe for "nothing"i

And I Live for "nothing"i

You see?
There are Plenty of "Existence"
In All The "Nothing"s mentioned above.i

"هيچ"
شده است انگيزهء من براي زندگي!

مثل اينست كه من
هر روز صبح از خواب بيدار مي شوم براي "هيچ"

كار مي كنم براي "هيچ"

عاشق مي شوم براي "هيچ"

break up مي كنم براي "هيچ"

سكوت مي كنم به خاطر "هيچ"

فقط گوش مي كنم چون نظرم هست "هيچ"

واكنش نشان نمي دهم، چون احساسم هست "هيچ"

در را پشت سرم مي كوبم به خاطر "هيچ"

حرف ها دارم براي گفتن، پر از "هيچ"

در تنها ترين جاده ها رانندگي مي كنم براي "هيچ"

پس فكر كنم نفس مي كشم براي "هيچ"

زندگي مي كنم براي "هيچ".

مي بيني؟
در تمام اين "هيچ" ها
"فلسفهء وجودي" موووووج مي زند!
Quick Navigation: Home - Facebook - Twitter - Last.fm