682Once Upon A Time, Not So Long Ago...iI've Just Arrived In Dubai!
It was last week that I realized that Bon Jovi is Gonna perform live in Abu Dhabi, Emirates. and During these few days that I hadnt Wrote here, I'd been trying to get Visa and tickets to fly to Emirates! You know, Life is out there! Thank God I made it!
Everything went so fast and the day after tomorrow, I'll be going to Emirates Palace Hotel, to see the first man with long curly hair wearing Leather clothes, I loved on Tv Screen when I was just 6!
***
Life these days, Doesnt Mean anything but going to Rock Concerts, I Guess!
Like In Iran, I see myself a stray dog, who'd do anything to save money, even by not buyin his favorite Cookies!
And the Other day, somewhere out there, Anywhere, He'll be having fun, Spending Money, Enjoying Himself, And May even Share a Champagne with closest Folks he has on earth!
***
Fortunately
Nobody knows What I do for this life that I've been trying to live!
I'd stay like a face of a stranger,
Staying out of the sight of those who'd recognize me!
Nobody knows this and They just see the surface
And they Do Look envious to me and my life!
Yeah! Me!
A stray Dog in Iran,
A King of My Own Dreamlike Kingdom, abroad!
Creepin in the Society,
Finding My Way through Problems And People to move Forward,
to unhappened stories of Tomorrow and tomorrows!
And You know what?
The Thing That Gives me the fuel to move on,
is this envious look of those
Friendswhich proves to me that the path I'd chosen in my life
Is Just About Right!
I AM Living On a Prayer, you know!همين الان رسيدم دوبي!
هفتهء پيش بود كه از قضيهء كنسرت Bon Jovi در ابوظبي امارات خبردار شدم و اين چند روز كه نبودم رفته بودم دنبال كار و بارهاي سفرم! و خوشبختانه تونستم بليت جور كنم!
همه چيز خيلي سريع اتفاق افتاد و پس فردا توي Emirates Palace Hotel ساعت 9 ميرم كه اولين آدم مو بلند فرفري، چرمي پوش عمرم رو كه اولين بار در 6 سالگي روي صفحهء تلويزيون ديدم رو از نزديك ببينم!
***
اين روزها زندگي من، انگار چيزي نيست جز كنسرت راك رفتن!
در ايران، من خودم رو يك سگ ولگرد مي بينم، كه هر كاري مي كنه تا پول جمع كنه، از جمله نخريدن Hi-Bye!
و روز ديگه، يه جايي اون بيرون، هر جا، خوش مي گذرونه، پول خرج مي كنه، لذت مي بره، و به خاطر زندگي شايد شامپايني رو هم شريك شه با نزديك ترين موجودات روي زمين!
***
خوشبختانه
كسي نمي دونه من واسهء اين زندگي اي كه مي خواهم براي خودم زندگي كنم، چه كارها كه نمي كنم!
مثل چهرهء يك آدم غريبه باقي مي مونم،
از چشمان آدم هاي آشنا دور مي مونم،
كسي اين رو نمي دونه و فقط سطح رو ميبينن
و به نظر مياد
به چشم حسادت من و زندگي من رو نگاه مي كنن!
آره! من!
يك سگ ولگرد در ايران،
شاه سرزمين و قلمروي روياهاي خود خودم، خارج از ايران!
مي خزم در جامعه،
راهم رو پيدا مي كنم از لابلاي آدم ها و موانع، رو به جلو
به داستان هاي اتفاق نيوفتادهء فردا و فرداها!
و مي داني؟
اون چيزي كه به من انرژي حركت ميده،
بنزين سهميه بندي نيست
و همين نگاه ها و نظرات حسادت آميز
دوستان و آشناياني است
كه به من ثابت مي كنند
راهي كه در زندگي شروع كرده ام به دنبال كردن آن
كاملا درست است!
مي دونيد چيه؟
I AM Living On A Prayer