من به زندگي ام عشق مي ورزم، اما به زندگي اي كه در اطرافم جريان دارد و بر من مي گذرد افتخار نمي كنم. حتي اگر ايده آل خيلي ها باشد! چيزهايي كه ديده ام يا تجربه كرده ام... هنوز با ايده آل من خيلي فاصله دارد! من هميشه دنبال بهترين ها بوده ام، و بهترين ها هميشه خيلي معمولي بوده اند! در نتيجه هميشه چيز بهتري براي بدست آوردن وجود داشته است!
شايد رفتن به يه فست فود در آخر هفته سرگرمي معمول مردم و جوان هاي توي ايران باشد، چيزي كه در كشور هاي ديگر سرگرمي آخر هفتهء تين ايجرهاي زير 18 و زير 21 ساله هايي است كه نمي توانند به بار و كلاب بروند!
من در انتهاي هر يك از اين سال هاي زندگي سگي، دو هفته تعطيلات در كشوري كه عاري از خيلي قوانين است و يك فستيوال راك را انتخاب مي كنم تا با طبيعت وحشي و سركش من همخواني داشته باشد: امارات، دوبي، آخر هفتهء اول ماه مارس هر سال! نزديك ترين مكان به ايران، و در عين حال مدرن ترين مكان در خاورميانه!
***
بدبختي ايراني بودن اينست كه آدم اگر در طول عمرش هم فرصت كند يك كنسرت راك/متال واقعي با گروه هاي واقعي برود، چيزي كه بعد از تمام شدن كنسرت نصيبش مي شود يك مخ تركيده است، جايي در ناكجا آباد زمان با يك مشت اعتقادات بي مصرف كه ايمانش را به آن ها از دست داده است، يا با چيزهاي جديدي آن ها را جايگزين كرده است!
در چنين مواقعي است كه:
آدم تازه وقتي يك طرفدار به معناي واقعي و بين المللي مي شود، كه كنسرت تمام شده است!
برمي گردي به محل اقامتت، با چيزهاي زيادي كه در سرت مي گذرد. نمي داني به كجا تعلق داري: يك كشور با دولت و مردمي مذهبي، يا 15 هزار متال هد مثل خودت، در حال جيغ كشيدن، بالاپايين پريدن، هد بنگ زدن، ماش پيت زدن و...
و چه چيزي به اين اندازه درد دارد؟ گيرم كه تمام دوستات، همسايه ها، و هزاران متال هد ديگر در ايران دوست داشتند جاي تو بودند! با تمام آن نگاه هاي حسرت آميز و غيره و غيره... اي كه وقتي برگشتي تحويلت مي دهند، وقتي عكس ها، كليپ ها، را نشانشان مي دهي، و خاطراتت را تعريف مي كني.
روز به روز، دورتر مي شوي... به جايي كه هيچ جايي نيست: يك سياهچال يا چي؟!
***
گيرم كه شما
- يك طرفدار پروپاقرص آيرون ميدن باشيد
يا اصلا
- اعتقاد داريد استايل گروه قديمي است،
- بروس ديكينسون يك خوانندهء جيغ جيغو است!
- حال نمي كنم!
- هيچ وقت طرفدار آيرون نبوده ام و احساس خاصي نداشته ام.
- من از هوي متال خوشم نمياد
و خيلي هاي ديگه
آيرون ميدن در تاريخ 13 فوريه، (25 بهمن) براي بار دوم در دوبي برنامه اجرا خواهد كرد! كنسرت هاي آيرون ميدن، ديدني ترين كنسرت متالي است كه شما در حال حاضر در دنيا مي توانيد پيدا كنيد! به علت هايي كه در ادامه مي آيد با توجه به اين موضوع كه نويسندهء آن فردي است كه تمام موارد بالا را شامل ميشد بجز مورد اول!
***
نهم مارچ 2007، دوبي!
وقتي روز قبلش رسيدي، و شبش تا 4:30 صبح بيرون بودي، چندين و چند "بار" و كلاب عوض كرديد، به صرف مشروب، خوانندگي (!)، عياشي و... يك صبح جمعهء متفاوت، از خواب بيدار ميشي با صداي كسي كه ميگه: نمي خواي بري كنسرت؟!
يك سردرد يا سرگيجهء حاصل از مشروب هاي شب قبل و يك حس مبهم نسبت به رويدادي كه بعد از روزها انتظار قرار است تا چند ساعت ديگر شروع شود!
صبحانه با آخرين مرور آهنگ هاي Iron Maiden به ياد سال هاي دور، و Stone Sour كه قبل از كنسرت گوش مي كني!
زنجيرهارو گردن مي اندازي، بند بوت هاي هارلي ات رو محكم مي كني، مطمئن ميشي بليت كنسرت رو با خودت آوردي، كمي ديره واسه 10 دقيقه پياده راه رفتن تا ايستگاه Mall Of The Emirates خواهرت تورو ميرسونه به محل سوار شدن، درست به موقع وقتي اتوبوس داره حركت مي كنه! يه بوسهء خداحافظي و مي پري توي اتوبوسي كه از مسافرانش پيداست به كجا مي روند: جهنم روي زمين!
پسرها همان تي شرت هاي خواننده ها را پوشيده اند و آن هايي كه سن بالاتري دارند، معمولا تي شرت آيرون ميدن پوشيده اند! بيشترشان آسياي شرقي! يادم مي آيد در ويرجين مگاستور هم در بخش سي دي هاي هوي متال، بيشتر آسياي شرقي ها بودند! در بين دختر ها كساني ديده مي شوند تيپ هاي گاتيك حسابي دارند! دامن هاي چرمي، آرايش و لاك سياه، زنجير و دستبند و غيره... يك فضاي متال واقعي! كنار يكي از آن ها مي نشينم. كمي با آدم هاي اطرافم گپ مي زنم، يك پسر دبيرستاني از بلژيك به دوبي آمده براي ديدن آيرون ميدن! چرا از اروپا؟ كنسرت هاي آيرون ميدن در اروپا بيشتر به آهنگ هاي جديد گروه ختم ميشه! از اونجايي كه آيرون ميدن براي اولين بار در خاورميانه برنامه اجرا مي كنه، مطمئن بود -يا احتمال مي داد - كه اون ها از آهنگ هاي كلاسيكشون هم بزنن! در نتيجه 3 روز از مدرسه رو پيچونده بود با همون حقهء قديمي: مريض بوده ام!
كمي با دختر گاتيكي كه كنار من نشسته است لاس مي زنم تا اينكه اتوبوس مي رسد!
يادم مي آيد اولين قدمي كه از روي پلكان اتوبوس روي ماسه ها را گذاشتم! به خودم گفتم: "بالاخره رسيدي پسر!" نگاه به ساعت كردم: الان خيلي از دوستام سر كلاس يكي از درس هاي تخصصي گندمون هستن! بي شك اين بهترين چيزي بود در تمام عمرم، كلاس و درسو به خاطرش پيچوندم! با بچه هاي توي اتوبوس قاطي مي شوم و به چندين و چند صف طولاني اي كه در روبروهايمان قرار دارد وارد مي شويم. ماه ها بعد اين عكس را از يك نفر به اسم "طلا" در
اين سايت پيدا مي كنم كه من را هم شامل مي شود!
دزرت راك فستيوال، جايي در بيابان!
اولين سالي كه فستيوال دزرت راك دو روزه شده است! و اولين سالي كه من در آن شركت كردم! همه چيز جالبه! 15 هزار آدم از يك نوع، از كشورهاي مختلف دنيا، با تيپ هاي مختلف، بعضي حتي محجبه! همه و همه براي يك چيز دور هم جمع شده بودند: "نوعي روح بخش از طغيان و ياغي گري!" يا حداقل اين احساس من بود!
اطراف كه گشت مي زدي طرفداران آيرون ميدن زيادي رو مي ديدي، خيلي آدم ها از خيلي كشور هاي خاورميانه، دكه هاي تتو، دكه هاي مربوط به تي شرت هاي Stone Sour و البته آيرون ميدن كه تي شرت هاي مي فروخت كه Eddie كاراكتر كارتوني گروه، روي شتر نشسته بود و برج العرب در پشت!
طرفداران ايراني آيرون ميدن خيلي زياد بودن! كلا دو گروه بودن ايراني ها، يك گروه ما كه در وسط استيج بوديم و من پرچمدارشون بودم، و گروه ديگر طرفداران دو آتيشهء آيرون كه در سمت چپ استيج بودن (از ديد جمعيت)
يكي از خوش ذوق ترين پرچم هايي هم كه ايراني ها داشتن اين بود كه ورژن دستكاري شده اي از اسم آخرين آلبوم آيرون ميدن به نام: A Matter Of Life And Death بود!
اجراي گروه هاي Junkyard Groove,
Lauren Harris (دختر استيو هريس، بيسيست آيرون ميدن)
Mastodon, In Flames, Stone Sour, Prodigy, رو بيخيال ميشوم و ميرم به ساعت حدود 10 شب وقتي تقريبا 10 ساعت سرپا ايستاده اي، تي شرت ها آن قدر خيس عرق كه روي بدن سنگيني مي كرد، خسته، با شلوار جيني كه همان اوايل سر اجراي Mastodon پاره شد!!!! روي صحنه چندين و چند نفر آدم رو مي بيني كه دارند صحنه اي رو مي چينند كه بيشتر به صحنهء جنگ شبيهه!
حدود يك ساعت بعد از جمع شدن وسائل گروه قبل، طول كشيد تا صحنهء گروه آيرون ميدن حاضر بشه! گروهي كه با يك بوئينگ 757 با خلباني خود بروس ديكينسون، خوانندهء گروه در تور آلبوم آخرشون به دوبي آمده اند و حدود 20 تن وزن وسائلي روي صحنه شان است!!!
فوق العاده است!
انتظارها به پايان و آن لحظهء خيلي خاص فرا مي رسد، موزيك هايي كه در بين اجراها پخش مي شود قطع شده، چراغ ها خاموش مي شوند و صحنه قرمز مي شود، يك اينترو پخش مي شود و جمعيت جلو در آن تاريكي با ديدن نيك مك براين (درامر گروه) كه زودتر از همه به روي صحنه مي آيد تا پشت درامز بنشيند فرياد مي كشند! پرده اي در بك گراند به كنار مي رود و...
اين آهنگ Different World است كه اعضاي گروه به شروع آن به روي صحنه مي دوند! جمعيت سر از پا نمي شناسد و فيلم برداري در اين وضعيت تقريبا غير ممكن است! همه بالا پايين مي پرند و فشار جمعيت مضاعف مي شود! استيو هريس چنان بيس ميزند كه انگار مسلسل دست گرفته است! بروس ديكينسون اين سمت و آن سمت مي دود و...
همه به طور كامل از خود بيخود شده اند چنان آدرنالين در خون تك تك افراد جريان دارد كه تمام آن خستگي ها فراموش شده است! آهنگ تمام مي شود و جمعيت چنان از روي شعف فرياد مي زند كه واقعا ارگـاسم شده است!
من دستي به پيشاني ام مي كشم و به آسمان نگاه مي كنم، فوق العاده ترين شب زندگي ام است! در عين حال احساس حسادت من به طرفداران آيرون ميدني كه ليريك آهنگ ها را بلند فرياد مي زنند شروع به غليان مي كند! در همين حال آهنگ These Colours Dont Run با آن شروع رويايي آهنگش فضاي خاصي دارد: شروع پايان به ياد ماندني شب زندگي من است!
تمام طول آهنگ ها بروس ديكينسون، با سني نزديك به پنجاه سال چنان به اين سمت و آن سمت مي دود، مي پرد، مي جهد (!!!) و روي سطوح مختلف بالا پايين مي رود كه آدم حيران مي ماند! بي شك آيرون ميدن يكي از معدود گروه هايي است كه اعتياد به هروئين و مواد مخدر در ميان اعضايش جايي ندارد!
آيرون ميدن گروهي است كه با طرفدارانش خوب تا مي كند! از آنجا كه براي اولين بار بود كه در خاورميانه برنامه اجرا مي كردند و مسلما خيلي ها بوده اند كه شايد براي اولين بار اين فرصت را پيدا مي كردند كه آيرون ميدن را ببينند، ست ليستشان مخلوطي از آهنگ هاي آلبوم آخرشان به علاوهء آهنگ هاي كلاسيكشان بود! يك ست ليست معقولانه!
برنامه با آهنگ Brighter Than a Thousand suns ادامه پيدا كرد. نكتهء جالب اين بود پرده اي كه در بك گراند صحنه بود تقريبا در شروع هر آهنگ بود عوض مي شد! نه كنسرت بود، نه تئاتر! همه چيز بود!
اولين آهنگ كلاسيكي كه آيرون زد آهنگ Wrathchild بود! در انتهاي اين آهنگ بروس ديكينسون از روي صحنه فرار كرد!!! آهنگ بدون او تمام شد و تا آهنگ بعدي كه The Trooper بود روي صحنه نيامد!
بك گراند عوض شد و بروس ديكينسون رفته بود اون بالا، با لباس قرمز و قديمي ارتش انگليس و يك پرچم پاره پورهء انگليس كه اون بالا داشت تكونش مي داد! اين موجود واقعا انرژي زياده داشت و اونو به جمعيت وارد مي كرد!
آهنگ هايي كه در ادامه اجرا شد The Reincarnation Of Benjamin breeg, For The Greater Good of God, The number Of The Beast بود! كه اين آخري تمام آهنگ هاي كلاسيك سال هاي دوران دبيرستان من را به يادم مي آورد!
در بين آهنگ ها بروس ديكينسون با جمعيت خيلي صحبت مي كرد كه خيلي در نوع خودش باحال بود. در يكي از صحبتهاش، عين جمله هاش اين بود:
"من كلي آدم مي بينم كه از كويت آمده اند، از عربستان سعودي..." در اين لحظه پرچم طرفداران ايراني دو آتيشه اي كه از همون اول، صف جلو را گرفته بودند و 10 - 11 ساعت سرپا منتظر مانده بودند تا آيرون رو از نزديك ببينن پرچم هارو بالا آوردند و همين كافي بود تا بروس ديكينسون كه داشت دنبال اسم كشور بعدي مي گشت بگه: "... و ايران" و صداي سوت و جيغ اون همه ايراني اي كه در اون كنسرت بودند در بياد!
همچنين آيرون ميدن قول اولين كنسرت در هند رو براي اون همه طرفداراي هندي اي كه اونجا بودن رو داد!
آهنگ بعدي Fear of the Dark بود! يكي از شاخ ترين آهنگ هاي آيرون ميدن كه ميشه گفت آهنگي كه من كل آهنگ و قسمت اول ليريكشو حفظ بودم!
تصور كنيد صحنه آبي... هزاران موبايل ها و دوربين در تاريكي مي درخشيدند و اون آهنگ لعنتي شروع ميشه! همه "هو" مي كنند درست مثل اجراي زندهء آهنگ، و وقتي قسمت آروم آهنگ تموم ميشه، جمعيت چنان منفجر ميشه كه رسما نميشه ديگه فيلم گرفت!
شاهكار بود! تمام مدت جمعيت fear of the Dark رو فرياد مي كشيد! و از اونجايي كه اين بهترين فرصت من براي داد كشيدن و از خود بي خود شدن بود، گلوي خودم رو پاره كردم، كتف و گردن خودم رو هم داغون كردم!
آيرون ميدن دو آهنگ Run To The Hills و Iron Maiden رو اجرا كردند و خداحافظي كردند!
من خواستم برگردم و برم، اما ديدم بيشتر جمعيت هنوز ايستاده اند و فرياد مي كشند: Iron Fkng Maiden! Iron Fkng Maiden!
در نتيجه من هم همين كار رو كردم! چند دقيقه بعد بود كه دوباره روي صحنه آمدند! بعدا فهميدم كه گروهي كه در اصطلاح Headliner يا به عبارتي گل سرسبد كنسرته و آخرين اجرا كه مهم ترينش هم هست مال اونه، برنامه اش از همه طولاني تره و دو قسمته كه در قسمت دوم بين 2 تا 3 آهنگ رو اجرا مي كنن! كه به قسمت دوم Encore ميگن.
خيلي خوشحال بودم كه هنوز برنامه ادامه داره و يه حس ناخوشايندي كه آدم در مقابل گذشت زمان پيدا مي كنه... بروس ديكينسون جمعيت رو به درآوردن موبايل، دوربين، و هر چيزي كه مي توانستند با آن فيلم بگيرند دعوت كرد! انگار چيز خاصي در برنامه داشتند! چند دقيقه مانده بود به نيمه شب كه آهنگ 2 Minutes To Midnight را اجرا كردند كه كلمات فقط مي توانند به طور ناچيزي با لفظ فوق العاده آن را توصيف كنند! در ميان برنامه بود كه يك تانك از پشت صحنه بالا آمد، لولهء آن به سمت جمعيت چرخيد و "ادي" با عمامه و ريخت عربي از آن بيرون آمد و با دوربين اين ور و آن ور نگاه مي كرد!
آهنگ بعدي The Evil that MEn Do بود! يكي از آهنگ هايي كه من بايد به ياد مي آوردم! اين نكته را بگم كه من متمايل به سمت راست، و تقريبا روبروي "جانيك گرس" يكي از گيتاريست هاي گروه ايستاده بودم كه يه آتل به پايش بسته بود، سولوي اين آهنگ رو او زد، و هنگامي كه آهنگ به سولوي آن رسيد، ادي بزرگ با لباس جنگي و مسلسل روي صحنه آمد كه ارتفاعش بين 3 الي 4 متر بود! روي صحنه راه مي رفت و به سمت جمعيت تيراندازي مي كرد! و تمام اين مدت "جانيك" داشت سولوي اين آهنگ را زير دست و پاي او مي زد! كليپ اين صحنه در وبلاگ يكي از دوستان من، Half British ninja
در اين آدرس موجود است!
در انتهاي شب، صداي ناقوس ها شروع آخرين آهنگ كه همان Hallowed By Thy Name بود را نويد مي دادند! من داشتم پرواز مي كردم، يا موهاي تنم سيخ شده بود، و به آسمان پرستارهء شب در يك بيابان نگاه مي كردم نمي دانم... تك تك لحظه ها را سعي كردم قورت دهم و به خاطر بسپارم!
بعد از پايان برنامه، و گپ زدن هاي بروس ديكينسون و درام استيك هايي كه "نيك" واسه جمعيت پرتاب كرد، ما ايراني ها، مثل بقيهء كساني كه از كشورهاي "محدود" ديگري آمده بودند، شوكه شده بودند. يك دختر و پسر ايراني رو ديدم كه در بغل هم بودند و من اگر جاي اون پسره بودم به ياد موندني ترين و طولاني ترين فرنچ كيس عمرم رو مي ذاشتم روي لب اون دختره!
من هم شوكه بودم و نمي دونستم كجا بايد برم، يا شايد نمي خواستم برم! در محوطه قدم مي زدم، با بقيه حرف مي زدم و در همين حال بود كه آخرين اتوبوس برگشت رو از دست دادم!
در انتهاي اون شب بود كه من با خودم عهد كردم براي ديدن دوبارهء آيرون ميدن و In Flames به هر كجا كه باشد سفر كنم!
و حالا اون فرصت دوباره دست داده است و من اميدوارم بتونم دوباره اين گروه رو از نزديك ببينم!
در ضمن اگر در بين شما، احتمالا كسي هست كه در اون كنسرت حضور داشته با من تماس بگيره! به احتمال زياد من را به خاطر تمام آن كارهايي كه در آن كنسرت انجام داده ام به ياد خواهيد آورد!